رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی
آخرین مطالب

به غمزه ای خوش بود

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ق.ظ


نگاه کن دل ما را به غمزه ای خوش بود


به بوستان نگاهت به سبزه ای خوش بود


چه شد که رفتی و با ماچرا چنین کردی؟


زعاشقی و زمستی به لحظه ای خوش بود


گیتی رسائی

نظرات  (۱)

از تو کبریتی خواستم که شب را روشن کنمتا پله‌ها و تو را گم نکنمکبریت را که افروختم، آغاز پیری بودگفتم دستان‌ات را به من بسپار که زمان کهنه شودو بایستد دستان‌ات را به من سپردیزمان کهنه شد و مُرد
.........
احمدرضا احمدی
پاسخ:
و ما به جای آنکه به پای هم پیر شویم اغلب به دست هم پیر میشویم . پس دستم را بگیر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی