رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی
آخرین مطالب

خدا بی خبر بود

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۵ ب.ظ

Pinterest: @valeriejytsoi ⇜✧≪✦∇✦≫✧⇝


یکی گفت


دیدم سر کوه من عاشقی را


که پیراهن خویش از غم دریده


بهرکس بر او میزند سنگ


زنده خنده و مینهد بر دو دیده


بدیدم نگاهش


تهی بود و خالی


نه پر بود از غم ؛ نه رنگی ز شادی


ررخسازه اش شام گوئی هویدا


هم چیز پنهان ؛فقط درد پیدا


بگفتم


چرا کوه منزل گزیدی؟


چه آمد سرت ؟ کین مکانی رسیدی؟


بگفتا


زبس درد دیدم


بهر گوشه رخساره ی زرد دیدم


زدم هرچه  فریاد ها بی اثر


خدا گوئی آن دورها بی خبر بود


رسیدم به اینجا که شاید


خدا بشنود ناله و سویم آید


ولی گوئیا رفته آن دورترها


دگر خسته گشتست زین شور و شرها


"رسا" راه خود گیر کین جا خبر نیست


خدا هم درین دور و برها گذر نیست


#گیتی_رسائی



  • گیتی رسایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی