بازنده زندگی
سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۱۶ ب.ظ
گفت یاری در میان دوستان
از چه با ما می کنی سر را گران؟
داد پاسخ دوست نامهربان
دردها دارم نمیدانی بدان
گر مرا هرگز نباشد روی شاد
آسمان ، بختِ بدی برمن نهاد
هیچ راهی بهر من هموار نیست
بخت من خوابست .با من یار نیست
هردری را می زنم در بسته است
جانم از این زندگانی خسته است
هرتلاشی میکنم بی حاصل است
قرعه ی نامم همیشه باطل است
روز زا شب میکنم با خُلقِ تنگ
خورده صدها سنگ براین پای لنگ
در گذار زندگی در مانده ام
قافله سالار بودم ، مانده ام
نی ره پیش است در رویم نه پَس
خورده ام سیلی زناکسها و کس
ازچه می پرسی تو حال و روزمن
ای که میدانی تو ساز و سوزمن
در چنین حالی لبم خندان شود؟
چون ندانم درد کی درمان شود؟
من گِله دارم ز دنیا بی شمار
الغرض بد باختم در این قمار
گفت با او یار دانائی سخن
خارچیدی جای گل در این چمن
ناله بس کن ؛ هرکه دارد درد خویش
دست بر هر دل زنی گردیده ریش
بهر ما هم روز گه ، شب میکند
هرتن سالم گهی تب میکند
لیک باید ساخت با دنیای دون
گر بگردد بر سرت دریای خون
آینه داری کن و ؛ خود را ببین
دل ببند بر هیچ، در روی زمین
چون "رسا" گاهی بکن سرزندگی
لاجرم بازنده ای در زندگی
#گیتی_رسائی
از چه با ما می کنی سر را گران؟
داد پاسخ دوست نامهربان
دردها دارم نمیدانی بدان
گر مرا هرگز نباشد روی شاد
آسمان ، بختِ بدی برمن نهاد
هیچ راهی بهر من هموار نیست
بخت من خوابست .با من یار نیست
هردری را می زنم در بسته است
جانم از این زندگانی خسته است
هرتلاشی میکنم بی حاصل است
قرعه ی نامم همیشه باطل است
روز زا شب میکنم با خُلقِ تنگ
خورده صدها سنگ براین پای لنگ
در گذار زندگی در مانده ام
قافله سالار بودم ، مانده ام
نی ره پیش است در رویم نه پَس
خورده ام سیلی زناکسها و کس
ازچه می پرسی تو حال و روزمن
ای که میدانی تو ساز و سوزمن
در چنین حالی لبم خندان شود؟
چون ندانم درد کی درمان شود؟
من گِله دارم ز دنیا بی شمار
الغرض بد باختم در این قمار
گفت با او یار دانائی سخن
خارچیدی جای گل در این چمن
ناله بس کن ؛ هرکه دارد درد خویش
دست بر هر دل زنی گردیده ریش
بهر ما هم روز گه ، شب میکند
هرتن سالم گهی تب میکند
لیک باید ساخت با دنیای دون
گر بگردد بر سرت دریای خون
آینه داری کن و ؛ خود را ببین
دل ببند بر هیچ، در روی زمین
چون "رسا" گاهی بکن سرزندگی
لاجرم بازنده ای در زندگی
#گیتی_رسائی
- ۹۶/۰۶/۱۴