خدا نخواست
سه شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۱۷ ب.ظ
دستم نمیرسد که گره وا کنم ز خلق
جان آمدست از ته قلبم به توی حلق
گویا مصیبت است و غم و درد و نیستی
صاحب ندارداین جهان که بپرسد تو کیستی؟
چون بردگان اسیر و ندانیم اوکجاست
ناکام چون شویم ،بگویند او نخواست
برما مگیر خرده که مارا جهان شکست
در گل ستان ِ غمزده هرگز گلی نَرَست
آخرچه خلقتست که تبعیض قائل است؟
اینست حال ما ز چه گویند عادل است ؟
هرکس که بیشتر به جهان ماندگار شد
درد و غمش ز یک ،بخدا گو هزار شد
هر آنکه نامده ، برود ، پر سعادتست
شکری به عمر نیست سراسراسارت است
ما دیده ایم زیر و بم این زمانه را
ماخوانده ایم هرچه تو گوئی ترانه را
درد "رسا" نه یک که هزاز از هزارهاست
در دیده اش ز درد عزیزان غبارهاست
#گیتی_رسائی
- ۹۶/۱۲/۰۸
امیدوارم هیچوقت دردی در دل شما نباشه ...