رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی

گذشته کار از کار

چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ


به دشت آرزوها پا نهادم


وجودم را به رویا هدیه دادم


ندانستم که آنجا پر ز خار است


ولی این دل هنوز امیدوار است


مدارا می کنی اما نه با من


تو پروا می کنی اما نه با من


به درد خویشتن تا کی بسوزم؟


نمیخواهم درین رویا بسوزم


سرشکم گشته یار شام و روزم


نگه برمن مکن . بنگر به سوزم


بجان خویشتن می سوزدم دل


نبودم همدمش در حل مشکل


فقط غم روی غمهایش نهادم


همه آرامشش بر باد دادم


چنان آزردمش این بینوا را


تو گوئی بردم از خاطر خدا را


برایش هدیه ام درد و بلا بود


نبرد از بودنم لذت .جفا بود


ندانم قدر او اکنون. چه حاصل؟


همین دوراست گویا دور باطل


"رسا " بس کن . گذشته کار از کار


تو پیری و دلت هم گشته بیمار


#گیتی_رسائی

  • گیتی رسایی

نظرات  (۱)

سلام بانو!درود بر شما و شعر زیباتون.
خوشحال میشم بهم سر بزنید.
پاسخ:
سلام به شما عزیز مهربان . منهم ممنونم از حضورتون . چشم حتما وظیفه است و خوشحال خواهم شد .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی