رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی
آخرین مطالب

یارب بس است

چهارشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ب.ظ

Hannelotte van Elst


یارب بکن ز لطف گهی سوی ما نگاه


کشتی شکسته ایم . کجائی ؟ بگو کجا؟


صد درد داده ای و نکردی یکی دوا


گفتی جفا نکن که ترا میدهم جزا


خط و نشان بسی تو برایم گشیده ای


کردی چرا برمن و ما این چنین روا؟


دادی تو جان  به ما و گرفتی به اختیار


مار ا کشانده ای ز کجا تا به ناکجا


گفتی صلاح هرچه که باشد همان دهم


ما خود سپرده ایم به دست قضا بلا


صدها هزار قصه ز لطف تو گفته اند


از بخت بد وفا شده بر جان ما جفا


بر طاعتیم آنچه تو فرمان بداده ای


لب بسته ایم تا که نیاید ز لب صدا


یارب بس است اینهمه درد و عذاب و قهر


دانم که آگهی تو زحال و هوای ما


یک لحظه چرخ را تو بگردان به سود ما


خسته شدست بسکه"رسا" دیده مبتلا


#گیتی_رسائی

  • گیتی رسایی

نظرات  (۱)

 سلام و درود


شعر بسیار زیباییست

دست مریزاد

ای کاش    یک لحظه چرخ به سود ما  می چرخید

پاسخ:
سلام به علی آقای مهربانم

مرسی پسرم از این همه لطف و مهر

چه میشود کرد . همه به همین امید هستیم ولی امیدوارم شما بی نصیب نباشید . ما که از زندگی چیزی دستگیرمان نشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی