طبیب آمد
پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ق.ظ
- ۹۸/۰۸/۱۶
طبیب آمد چو رنگ و روی من دید
به به.
پیش آتش گرفت و دیده اش سوخت
به به
...
من نمیدانم، ولی حدس میزنم شاعری کردن یعنی پرواز کردن. پرواز در عالم وصل. در عالم آزادی. و پری.
مثلاً شخصی بیاید بگوید عشق یعنی دوست داشتن زیاد که واجد چنین شرایطی باشد. همین و بس. بعد بگوید همین را حافظ هم میدانست. دیگران هم میدانستند. حافظ آمد و مقداری وقت گذاشت و به شکلهای گوناگون همین مطلب را بیان کرد.
این نگاه، نگاه بسیار ناقصی است.
یک بار معلم معمولی عشق میآید میگوید به فرض این خصوصیات عشق است.
یک بار یک شاعر اوج میگیرد و از درخت معرفت جواهر میچیند میآورد این پایین پخش میکند بین انسانها. بنابراین، از دانستن تا فهمیدن بسیار فاصله است. شاعر به فهمیدن بسیار نزدیک تر است تا معلم عشق.
طبیب بیمار تو گشته پرستار من
تا چه کند این طبیب با دل بیمار من
چشم پر از خواب خیش دیده ی بیمار من
از مژه ات بر نگشت بخت نگون ساز من
خرمن بلبل بسوخت زمزمه ی زار من
تا تو کمر بسته ای از پی آزار من