قضا هست و بلا هست و دوا نیست
جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۳۰ ب.ظ
- ۹۸/۰۹/۰۱
نگاه علمی که من به آن علاقه دارم، معمولا اینطور است که میخواهد برای رویدادهای مشابه، یک فرمول واحد درست کند.
علم همیشه از این نگاه دوری میکند که برای هر پدیده، یک ماجرای واحد بپرورد. این نگاه تشویش فزا است و مسیر حل مسأله را بسیار دشوار خواهد نمود و امید را کاهش میدهد.
اگر بگوییم به تعداد آدمهای عالم درد یکتا وجود دارد که هرکدام ریشهای و سببی دارد، چقدر این نگاه وحشتناک است! یعنی به تعداد آدمهای عالم دستگاه شکنجه وجود دارد که باز کردن هر قفل، با دیگری متفاوت است.
اما اگر بگوییم به فرض تمام بدبختیها از سر طمع این به فرض، میشود رفت برای طمع یک داروی قناعت پیدا کرد، به همه خوراند. این خیلی نگاه دوستداشتنیتری است.
سلام برشما
شعر جالبی است
ولی
نگاه جالبی به زندگی و اعماق حیات نیست
گاه بلا خودش دوا است
نگاه های جالب تری درباره «درد و درمان» در سخن شخصیتهای بزرگ هست:
مولوی:
هر کجا دردی ، دوا آنجا رود
هر کجا پَستی، آب آنجا رود
و یا سخنی دیگر که:
بلا برای دوستان است
تا آنها را چون گلبرگ گل بسوزد و عطر آن استخراج شود
سالم باشید