رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی
آخرین مطالب

شراب تلخ خوردم

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۱۴ ق.ظ

  • گیتی رسایی

نظرات  (۳)

  • abdolnabi solimani
  • می دانی چیست؟

    به نظر می رسد زندگی مشکل نیست

     

    ارزش هرلحظه از زندگی حقیقتاً بی‌قیمت است. همه ما از مهلتی که داریم ناآگاهیم ولی طبع انسان این است که آن را در نظر نمی‌آورد. فرصت و لذت زندگی با کیفیت در زمان حال را نباید از دست داد. شاید فردا که سهل است اصلاً لحظه دیگری در کار نباشد.

    پاسخ:
    هوای روی تو دارم نمی گذارندم
    مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
    مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
    نگاه کن که به دست که می سپارندم
    مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
    به وعده های وصال تو زنده دارندم
    غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
    هزار شکر که بی غم نمی گذارندم هوشنگ ابتهاج

     

  • حامد احمدی
  • جاندار بود، اما بی روح.

    شراب، سرزمین رهایی است. به آنجا ماتم راه ندارد. مطمین م ندارد.

  • abdolnabi solimani
  •  بـــر خــیـز و بـیـا بـتـا بــرای دل مـــا

    حل کن به جمال خویشتن مشکل مـا

     

    یک کـوزه ی مِی بـیار تـا نـوش کنیم

    زان پیش که کوزه ها کنند از گل مــا

     

     چـون درگذرم بـه بــاده شـوئید مـرا

    تلقین به شـراب نـــاب گــوئـیـد مـرا

     

    خـواهـیـد بــه رستَخیز یــابیـد مـــرا 

    از خــاک در مـیکده جـوئـیـد مـــرا

     

    گـر مِی نـخوری طعنه مـزن مستـان را 

    بـنیـاد مــکـن تـــو حـیـله و دسـتـان را

     

    تو غره به آن مشو که خود مِی نخوری

    صد کار کنی که مِی غلام است آن را

    پاسخ:
    از لطف بی نهایت شما سپاسگزار هستم . اینهمه انتخاب من

    می دانی چیست ؟
    به نظر می رسد زندگی مشکل نیست ،
    بلکه مشکلات زندگی اند !
    می بینی ؟...
    می بینی به چه روزی افتاده ام
    ؟
    حق با تو بود !
    می بایست می خوابیدم !
    اما به سگ ها سوگند ،
    که خواب کلکِ شیطان است ،
    تا از شصت سال عمر ،
    سی سالش را به نفع ِ مرگ ذخیره کند !
    می شود به جای خواب به ریلها
    و کفش ها
    و چشم ها فکر کرد
    و از نو نتیجه گرفت که با وفاترین جفت های عالم ،
    کفش های آدمی اند !
    می شود به زنبور هایی فکر کرد
    که دنیای به آن بزرگی را گذاشته اند
    و آمده اند زیر سقفِ خانه ی ما خانه ساخته اند !
    می شود به تشبیهات خندید !
    به زمین و مروارید !
    به خورشید و آتشفشان !
    به ستاره ها و فرزانه های عشق !
    به هوای خاکستری و گیسوهای عروس ِ پیر !
    به رعد و برق ِ آسمان و خشم ِ خداهای آهنی !
    تصور کن !
    هنوز هم زمین گرد است و منجمین پیر ِ کنجکاو ،
    از پشت تلسکوپ های مسخره شان
    ــ که به مرور به خرطوم فیل های تشنه شبیه می شوند ــ
    به دنبال ِ ستاره ی ناشناخته ی تازه تری می گردند !
    به من بگو ! فرزانه ی من !
    خواب بهتر است یا بیداری ؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی