خط و نشان
دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۴۹ ب.ظ
عشقت لگام می شود، این خط و این نشان
آهوی رام می شود، این خط و این نشان
قلبت که خالی از خبر و خاطرات ماست
بازار شام می شود، این خط و این نشان
این زخم ها که بر دل من می زنی مدام
آخر جذام می شود، این خط و این نشان
خونم به گردن تو می افتد و عاقبت
کارت تمام می شود، این خط و این نشان
دیشب ز خواجه فال گرفتم و مژده داد
عیشم مدام می شود، این خط و این نشان
این طرفی که داره شعر را میگوید، شاعر را نمیگویم، آن شخصی که شاعر خلق کرده، این خانم با آقا، گله دارد از کی؟ از یک شارلاتانی. آن شارلاتان چه کار کرده؟ بگو چه کار که نکرده. شخص اول را از اردوی خوبان درآورده. این یک. دوم ول کرده رفته. سوم، کجا رفته؟ در اردوی اهریمنان!
سرش رو نباید برید؟ بی مقدار، خط و نشان هم کشیده. من خوب میشناسم ش. یک مدعی توخالی است. دور باد از توخالی های پر ادعا.