کاری با دلم کردی که
لب به شکوه باز کردن
شد هنرم
گیتی رسائی
گفتی چرا به باد صبا دل سپرده ام ؟؟
آخر بجز صبا دگری یار من نشد
سر به بالین نهاده بود غمــت
زار می زد ز بــــــخت خوابــیده
او ندانست عادتم شده اســت
خواب را توی خـــــواب پیچیده