ما را نَسِزَد که بی تو عمری به سر آریم
مهمانی درد است
زمانی که نباشی
#گیتی_رسائی
ما را نَسِزَد که بی تو عمری به سر آریم
مهمانی درد است
زمانی که نباشی
#گیتی_رسائی
آنرا که هست حسرت دیدار ، چون کند؟
آنکس که میخورد غم بسیار، چون کند؟
گفتند میکنیم غم خویش را نهان
رخساره گر کند به غم اقرار، چون کند؟
#گیتی_رسائی
مانده ام تا به کی در این دنیا
باید از بودِ خویش شاکی بود
هرکه دیدم نداشت حال خوشی
شادی و درد و رنج قاطی بود
#گیتی_رسائی
دردهایت را به دل پنهان نمودی سالها
با نگاهم هر چه پرسیدم زتو
کتمان نمودی بارها
حال می بینم که بشکستی
درون خویشتن
در میان گلستان بر دل
نهادی خارها
#گیتی_رسائی
من با غرور خویش رسیدم به ناکجا
آری حساب من بود از دیگران جدا
از من صدای ناله کسی ناشنیده است
لعنت بر این غرور که دردیست بی دوا
#گیتی_رسائی
پرواز نیست قسمت ما ، خاک زاده ایم
بیهوده نیست مستِ می و جام باده ایم
پرواز در خیال و رهائیست در خیال
اینگونه بودِ خویش به ره باد داده ایم
#گیتی_رسائی
ما را دگر امید نباشد به بود و زیست
بیهوده همچو ما به جهانی نبود و نیست
حسرت چرا خورم؟ که جهان پر ز حسرتست
آنرا که برده لذت دنیا، بگو که کیست ؟
#گیتی_رسائی
نگاهت رنگ رخسار مرا برد
اگر بود آبروئی ،شد بلا برد
نمیدانی چه دیدم عصر آن روز
دلم را پیش رویم از قفا برد
#گیتی_رسائی
ما را نمانده هیچ نفس
که زدنیا گذشته ایم
برهرچه آرزوست
دیده ی خویش بسته ایم
#گیتی_رسائی
بر من نگر ببین که ز دل تاب رفته است
انگار از رخ خورشید آفتاب رفته است
در روز بیقرارم و در شب فراغ بال
بخت سیاه گشته ی من خواب رفته است
داغی نهاده است به دل من روزگار تلخ
چون مفلس گرسنه به گرداب رفته است
محزون نشسته ام همه شب در خیال خام
نا دیده آب در پی مرداب رفته است
دردم شکسته در رخ و ، پشتم ز بار غم
اندر گذار عشق ؛ چه بی تاب رفته است
مجنون گرفته است ز ما درس عشق را
ماگم شدیم و نام او به کتاب رفته است
برما هزار مرتبه درد و بلا رسید
دارم گلایه ای، چرا بی حساب رفته است
جالا "رسا" چه سود کنی ناله و فغان؟
هر آرزو که بودبه سر بود به سراب رفته است
#گیتی_رسائی
شد تیره و تار ، روز و شامم
شد زهر و بریخت بر دهانم
روزی که شنیده ام گسستی
دیگر تو مجو زمن نشانم
#گیتی_رسائی
خیالم با غمت جنگی ندارد
فغانم هیچ آهنگی ندارد
نوشتم درد را با سوز بسیار
قلم بر کاغذم رنگی ندارد
#گیتی_رسائی
ما را نسِزَد که بی تو روزی
به شب آریم
هرچند گریزی تو زما
در همه احوال
#گیتی_رسائی
در حال و هوای دل مشتاق
دارم هوس دیدن رویت
دیگر نتوانم که گریزم
پابند شدم بر سر مویت
#گیتی_رسائی
اولین کسانی که سعی میکنند ما
زودتر زبان باز کنیم
اولین کسانی هستند که از حرف زدنمان
عاجز میشوند و
اولین کسانی هستند که به ما باد میدهند
حرف دلمان را هرگز و هیچ جا
نزنیم
عجیب نیست ؟؟؟
#گیتی_رسائی
و
چقدر ما با خودمان نامهربانیم
در مرگ همه و همه به سوگ
می نشینم
غیر از مرگ خودمان
#گیتی_رسائی
درشوره زار هم، چو بکاری نهال عشق
روزی ، اگر چه دور
حتی به آب شور
دلگرم می شود ، او در حریم هور
باری دهد به رنگ فریبای عاشقی
هر ذره اش گرفته زخورشید جام نور
#گیتی_رسائی
کاشکی کارت مــــــــــــدارا بود با من ،نازنین
نی چنین آتش بجان سازی مرا با خشم و کین
کـــــــی تو بامن مهربان بودی و کی کردی وفا؟
یادداری گفتــــــــــمت، برتو وفا دارم ، همین
#گیتی_رسائی
درگاه عشق ،رفتم و دیدم خدای را
باخطِ عشق نقش کشیدم خدای را
در قاب پنجره که از آن نور می رسید
صدها هزار قصه شنیدم ،خدای را
#گیتی_رسائی
مپرس از من تو حالم
خویشتن بین
منم چون آبنه
من را خودت بین
ندارم شرم من از
رنگ و رویم
که رفته پیش یاران
آبرویم
دل از تو گر بگیرم
گو چه سازم؟
توئی سازم
نباشی چون نوازم؟
ولی ای کاش دانی
حال و روزم
چو شمعی پیش رویت
می فروزم
زبس "ای کاش" گفتم
خسته گشتم
چو مرغی بال و پر
بشکسته گشتم
"رسا" را کی نوازی
تا بمیرم?
خلاصی نیست
در بندت اسیرم
#گیتی_رسائی
لب چو از لب وا کنم
دنیا فغانستان شود
گززنم یک جرعه برلب
شهر تاکستان شود
#گیتی_رسائی
منم محکوم عشق بی سرانجام
در عشق و عاشقی ناپخته و خام
نبردم لذتی از بودن خویش
بهرکس دل سپردم خورده ام نیش
برای دل بکردم استخاره
غزل آمد که دل بردن محاله
دمی غافل شدم دل از کفم رفت
نگاهش بود همچون آهنی تفت
من بیچاره ی در مانده در بند
کجا میگیرد از عاشق کشی پند؟
خوشا آنان که محمورند و مستند
بجای دل،خم می ، می پرستند
مرا دل کرده محکومم به بودن
شب و روزم شده از غم سرودن
شدم در بند و ،زان پس رفتم از یاد
شدم محکوم عشق و گشتم آباد
نباشد خوش "رسا" در زندگانی
نباشی گر چو من، هرگز ندانی
#گیتی_رسائی
من خانه نموده ام به شهری
کانجا خبری ز عاشقی نیست
تاریک و سیاه ، شام و روزش
دل هست ، ولیک دلبری نیست
#گیتی_رسائی
آنرا که نبوده حسرت یار
خاریست نشسته کنج دیوار
آخر چو حمار میکشد بار
شرمنده بود به پیش دادار
باشد به سرزمانه سربار
جز عشق چه هست درجهان کار
#گیتی_رسائی
ما دیده بسته ایم
به جور و جفای دوست
چیزی که مانده است
گناهِ وفای ماست
#گیتی_رسائی