از اول

چو دل دادم ، غلط کردم از اول

که کـــج بنهاده ام خشتی ، از اول

چو بد کِــــــشتَم ندارم چـــــــــشم نیــکو

ورق ای کاش بـــــــــــــر مـی گشـــــــــت ، از اول

گیتی رسائی

پخته و خام

سحر حسرت ندارد شام گردد

و یا روی نکو بد نام گردد

هزاران درد دارم کو طبیبی؟

نمی شاید که پخته خام گردد

گیتی رسائی

شرط اول

راه و رســــــم تو نیســــت غمخواری

تو به من عــــــــشق را بدهکاری

شــــــرط اول نهادن دل بود

بود قصد تو مردم آزاری

گیتی رسائی

دنیای هیچ

سرمه بر چشمان من عشق است و دیگر

هیچ ، هیچ

عاشقی هم شد بهانه اندرین

دنیای هیچ

گیتی رسائی

دلم گرفت

باز آ ، بیا کنار دلم همدلی کنیم

تا چند گوشه نشینی؟

دلم گرفت

گیتی رسائی

آگه نبوده ای

یاد تو

این یاد توست اینکه به دستم سپرده ای

هرچند رفته ای

یاد تو دارد هوای ما

گیتی رسائی

خوش خیال

دنیاست دام بلا، دانه ایم ما

بیهوده در خیال خوش این زمانه ایم

گیتی رسائی

رسم سوختن

هــــــــــــر که گفـــــــــــت عاشـــــــقم و

سوختــــــــــــه ام راست نـــــــــــگفت

آخر هـــــــــــر ســــــــــــوختنی

رســـــــــم و رسومی دارد

گیتی رسائی

قاضی عشق

قاضی عشق نظر داد  که من بی گنهم

کار ِ صیاد در این شهر جزا می بیند

گیتی رسائی

نهایت دیوونگی

نهایت دیوونگی اینه ..

از زندگی مینالی

از مرگ میترسی

؟؟؟؟؟؟؟

گیتی رسائی

نمیدونی

تا دل ندادی و جای خالیشو حس نکردی

نمیدونی که

از اول دل داشتی یا نه

گیتی رسائی

درمان من

دلبری کار تو و ، دلـــــدادگی کار منست

جای تو ، یک کوه غصه باز مهـمان منست

مانـــــــده بودم در دو راهِ کار زارِ  زنــــدگی

مرگ، تنها مرگ، با من گفت درمان منست

گیتی رسائی

تجربه

خیلی سعی نکن که تو زندگی

تجربه بیاموزی

زندگی با بی تجربگی

سهلتره

گیتی رسائی

غم نخور

زیاد غم این دنیا رو نخور

ممکنه دنیای دیگه ای هم باشه

اونوقت کم میاری

گیتی رسائی

هیچ بزرگ

سرمایه ما در زندگی

یک

هیچِ بزرگه

به بزرگی

دنیا

گیتی رسائی

گفتی که دل نبند

گفــــــتی دهن ببنــد ، ببین لال گشته ام

زان پس ببین که بی پر و بی بال گشته ام

گفـــــــتم بــــگو هرآنچه بگوئی همان کنم

گفتـــــی که دل نبند ، بدین حال گشته ام

گیتی رسائی

خنده میکنی

مــــــــــا را شکسته ای تو، چرا خــــــــــنده مـــــی کنی؟

دادی چــــــــــنین به باد فنـــــــــــا،خنده می کنی؟

هرگــــــــز ندیده ای به نگاهم چه دردهاست

آتش مرا زدی ، به قفا خنده می کنی

گیتی رسائی

چه باید کرد ؟

ترا با عشق نسبت نیست ، دانم

شـــــــررها در غمت  باید فـــشانم

عـــذابی بود این عشق جگر ســوز

چــــــه باید کرد با اینـــــها؟ ندانم

گیتی رسائی

از من بخواه

دارم سری ، بگو که به پایت فدا کنم

جان گر طلب کنی به هوایت رها کنم

گفتی که حرف را به عمل آزمـــوده اند

از مــــــن بخواه تا به نهــــــایت ادا کنم

گیتی رسائی

دیگر بس است

آن ذره ای  که زیر پای تو له شد

غرور ماست

دیگر بس است راه توارراه

ما جداست

گیتی رسائی

مهمان

زفـصل خزان یاد دارم شبی

که مهمان من بود شیرین لبی

مـــــــــــرا لــــــــذت بادو باران فزود

ولـــــــــــی کُشت ما را فـــــراق و تبی

گیتی رسائی

سئوال بی جواب

بر دیده ام نشستی
و

حالم خراب شد

صدها سئوال من

بخدا

بی جواب شد

گیتی رسائی

تو یار دگرانی

درمانده تر از من به جهان کس نشناسد

این درد همین بس که تو یار دگرانی

گیتی رسائی

ندانم ز کجا بود

ما را به فنا دادی و گفتی که قضا بود

این رســــم ندانم زکجا بود و چرا بود

گفتی که نظر بازی ما مصلحت ماست 

آری  همه ی کار شما رنگ و ریا بود

گیتی رسائی

دل بستن

دل بستن من عین گنه کردن

قومیست

پس تیغ بیاریدو ببیند

که آماده ی

ذبحم

گیتی رسائی

اتاق زیر شیروانی

پنجره ی دلت  را نبند

اتاق زیر شیروانی ما تاریک است

گیتی رسائی

همسفر

عشق چشم بی خواب می خواهد

دل بی تاب می خواهد

حال خراب می خواهد

پس آنگاه

بیا با ما همسفر شو

گیتی رسائی

خبر

از خانه ی ما رفته خبر بر سر بازار

کآتش زقفا بر دل و بر دیده ی ما زد

گیتی رسائی

باور نمی کنم

باور نمی کنم که تو از من جدا شدی

از من جدا شدی به جفا آشنا شدی

گفتی نمی روم  ز بَرت سوی دیگری

اکنون که رفته ای تو برایم بلا شدی

گیتی رسائی