حال زار ما

آمد رقـــــیب تا که بخـــندد به حال ما

آمد، ولیک دید که ما دل شـــکسته ایم

برخویشتن گریست ، نه بر حــال زار ما

#گیتی_رسائی

صبوری عشق

داروی  درد ِ عشق صبوریست . ای دریغ

برکشتگان عشق نگفتند ، دوا کجاست؟

#گیتی_رسائی

بازی عشق

گفتم که عشق، بازی کودکانه بیش نیست

بیگانه می گدازد و ، مهری به خویش نیست

فهـــــــمیدم آن زمـــان که رهائی خیال بود

گرگیست عشق که رحمش به میش نیست

#گیتی_رسائی

بی خیال باش

آتش به جان ما زده ای ؟ بی خیال باش

عمریست سر نهاده ایم به حسرت کنار تو

#گیتی_رسائی

ابزار کار ما

آتش مزن به سینه ، سراپا در آتشم

گویا که سوختن شده ابزار کار ما

#گیتی _رسائی

کویر حسرت

در بیکران عشق ،تو تنها ستاره ای

من در کویر حسرم ، ای نازنین من

#گیتی_رسائی

خیال من

در هرقدم که میزنم اندر خیال خویش

جز موی و روی و یاد تو من را خیال نیست

#گیتی_رسائی

جبر

تنها آمدنمان  ،  جبر نبود

کجا بیائیم ؟

با که بیائیم؟

ازکه بیائیم؟

و حتی کی برویم؟

بیهوده نیست که "جبــــر" درس سختیست

دنیای ما .......؟

در چه دنیای بدی زندگی می کنیم

از رنگ سیاه صورتمان خجالت می کشیم

ولی از قلب سیاهمان........؟

هــــــــرگـــــــــــــز

#گیتی_رسائی

گفت مرحبا

گفتم دلم اسیر تو شد ، گفت مرحبا

در راه عشق پیر تو شد ، گفت مرحبا

این بود حاصل یک عمر بندگی ؟

خیری ندیده و ،حقیر توشد گفت مرحبا

#گیتی_ رسائی

کوه غم

ندانستم ، ندانستم ، به یـــک دَم

هـــــــــزاران درد آیـــــــد روی دردم

غــم دوری ،غــــــــــم بی همزبانی

شـــده کوهی کزآن پشتم شده خم

#گیتی _رسائی

درمان عشق

ما را ز جفاکشت و ، لبش خنـــــدان شد

چون غنچه ی نو شکفته ی  بســتان شد

آورد خــــــــــــبر حریف کز کــــــشتن ما

می گفت که عــشق عاقبت درمان شد

#گیتی _رسائی

درد می بافم به هم

دردها را گفته و ناگفته می بافم به هم

تا بــــپوشانم رخم را درنهایت بیش و کم

چشمهایم با هزاران رنگ در گیر غم است

هرچه گویم یا ببافم باز می بینم کم است

#گیتی_رسائی

رنج بی حساب

مـــــــن ز درد خود نمی نالم که هست

دور تا دورم پــــر از درد و عــــــــــذاب

سیـــــــــنه مالامال ِ رنجِ بی حساب

درد هـرکس هست صدها من کتاب

#گیتی _رسائی

چه لذت داشت ؟

چـــــــــــه لذت بـــــــــــــردی از آزردن مــــــــا ؟

چه ســــــودی داشت این خون خوردن ما؟

هــــــــــــوس کردی دگر ما را نبینی؟

شده حسرت برایت مردن ما؟

#گیتی _رسائی

خود خواه

آتش زده ایم خویشتن را

تو غرق جمال و رخ خویشی

#گیتی_رسائی

هنر ما

 در ما هنز عشق ، همین سوختن ماست

دلخوش به تماشای تو هستیم در آتش

#گیتی_رسائی

باده پرست

ما را نَسِزَد بی تو دمی باده بنوشیم

ما باده پرستیم به امید نگاهی

گیتی رسائی

فریاد رسی کجاست ؟

جای دل

آتش زدم  به آنچه که گفتند

عاشقیست

حالا درون سینه ذغالیست

جای دل

گیتی رسائی

سوز درون

بـــــــاران چو رسید بر رُخم خونین شد

از سوز درون مــــــــن نشان داشت

گویا که خبر ز آسمان داشت

گیتی رسائی

حاشا مکن

حاشـــــا مکن ، مگو که نگفتی تــو با نگاه

آلوده گشته ای تو به حسرت بدبــــــن گناه

من خوانده ام هرآنچه تو پنهان نمــوده ای

کـــــــردی تو زندگانــــی خود را چرا تباه

گیتی رسائی

ماتم

از دل برفت آنچه هوس بود

اکنون به ماتم دل دیوانه ام خوشم

گیتی رسائی

جزای ما

ما را ز درد کشتی و ، گفتی سزای ماست

دل را اســــیر کردی و، گفتی جزای ماست

آخــر هزار مرتبه کشـــــــــــتن روا نبــــــــود

واله ، همان خدا که تو داری خدای ماست

گیتی رسائی

آبروی گل

پرسید محرمی ز دل بیقرار ما

گفتم ندیده بر رخ مهتاب ، روی گل

آتش گرفته ها خبر از ناله میدهند

بستیم لب  ، تا نرود ، آبروی گل

گیتی رسائی

باورم نشد

گفتی که سوختم زغمت

باورم نشد

مستانه خنده های تو

در بزم این و آن

گیتی رسائی

می پرست

نبردی دل ، که مــــــن دادم به دستت

بنـــــــــازم من ، بنازم ناز ِ شــــــستت

شدی ساقی به دستـــــــم باده دادی

شــــــــــدم پابند چشم می پرســـتت

گیتی رسائی

غوغای دیگر

ندارم جز صبوری راه دیگر

مگر خود را رسانم جای دیگر

روم زین شهر تا خود را بیابم

که تا شاید کنم غوغای دیگر

گیتی رسائی

دیدم که نشد

سر  باز زدم زعشق ؛ دیدم که نشد

آتش زده ام به دیده ؛ دیدم که نشد

تاچــــــند بســــوزم و زبان بربندم ؟

گشتم پی چاره ؛ باز دیدم که نشد

گیتی رسائی

نقشی در خیال

نمی خواهم که دل بر گیرم از تو

که جز تو نیست نقشی در خیالم

شدم گم در خودم همچون غباری

نمیدانی که اکنون در چه حالم

گیتی رسائی