کو مرادی؟؟

گفته بودی صبر می باید رسم تا بر مراد

کو مرادی؟ رفته حتی دین و ایمانم به باد

دلخوشی خوبست اما کو نشان ،تا رفته ام

می شوم چون خاطره حتی نمی آیم به یاد

#گیتی_رسائی

دام بلا

دل ز ما برکن که امیــــــــــــدی به درمان نیست نیست

در دیاری این چنین صبرو قراری نیــــــست نیست

حاصل یک عمر بودنهای ما باد هــــــواست

اندرین دام بلا ، راه فراری نیست نیست

#گیتی_رسائی

غمخواری دیده

آوخ که دیده ام چه فراون گریسته

بر حال زار ماست که غمخوار گشته است

#گیتی_رسائی

غم نبودن تو

بردم به دوش هرچه شنیدم ز طعن و لعن

اما غم نبودن تو ،درد دیگریست

#گیتی_رسائی

آرزوی من

جان دادن آرزوست اگر با خیال توست

بر گونه های سرد اجل بوسه میزنم

#گیتی_رسائی

نابودم ز بود

آنچنان مستـــم که گر افتم به رود

رود گــــــردد از تـــــــنم اَنبان دود

دود عشق است اینکه میاید ز رود

چیستم از عشق ؟ نابودم ز بود

#گیتی_رسائی

سوز عشق

تو آتشی و تو  عشقی . و عشق سوزانست

که سوز عشق چو سوز تو گرم و جوشانست

به آتــــــــــشی که زدی تا ابد چــــنان سوزم

که هرچه مست و خرابی چو من پریشانست

#گیتی_رسائی

دل جا نهادی

خــــــــــداوندا به گِل ،دل جا نهــادی

وز آن پـــــــس دیده بر رویم نـــهادی

ندانستی که این دو خصم جانست؟

به دردم کاش مرهــــم می نهـادی

#گیتی_رسائی

مدارا کردم

به عــــــمری با تو مــــــن کردم مدارا

نپرسیـــــــــــــدی تو حتی حال ما را

هنوز از عاشقـــی ها مست مستم

بیـــــــــا حالا ببـــــین احــوال ما را

#گیتی_رسائی

همدم باش

گذشــــــت و میگذرد هرچــــــــه در جـــــــهان جاریست

ولی گــــــــــــذشت فراســـــــــــوی مرز بیداریست

که گفـــــــته است ترا عشق آخـــر کار است ؟

بهر گلی که نظر میکنی ببین خاریست

نگاه کن که نلرزد دلت بهر نگهی

که آتشــــــت بزند روزگار بر گــــنهی

مباش هـــمدم هرخارو خس که میسوزی

زرهـــــــــــــروان طـــــــــــــــــریقت اگر نیاموزی

به صــــــــــــــبح بر رخ گل چون حـــــــباب شبنم باش

برای هر دل بشــــــــکسته نقـــــش مرهم باش

نـــــــدارد ارزش یک لحظه جـــــز دمی باشد

که از تو بر دل افسرده مرهمی باشد

"رســـــــا" دلست فقط دل  که دل بدست آرد

خوشــــــــــــــا کسی که دلش را به عشق بسپارد

#گــــــــــــــیتـــــــــــــــــــــی_رســــــــــــــائــــــــــــــــــــی

بیخبر همچو ما

به جهانی که پر از معشــوق است

بیخبر همچو ما نبــــــوده و نــیست

ما به دنـــــــــــبال آســمان رفتیم

تو بگو همچو ما خراب که زیست؟

#گیتی_رسائی

نشان خویش

از خویش رفته ایم

چهانی خراب ماست

دیگر مجو زما تو نشان

در جهان خویش

#گیتی_رسائی

خود کرده

میزنی خنجر  به رسم یاد بود

بعد حاشا اینکه ؛ کار ما نبود

از غم مجنون به لیلا میزدی

آتش دردی هویدا میزدی

خونها خوردم نگفتم ، ها و ، نه

زجرها بردم نگفتم هاو، نه

بار بردم بار و گفتم زندگیست

چون بدرگاه خدا این بندگیست

هرچه می بینم مرا خود کرده است

هر کسی بر خصلت خود بَرده اشت

نیست بارانی که شویددرد را

چون "رسا" کی دیده روی زرد را

#گیتی_رسائی

خدنگ

دیگــــــــر نَبُوَد کار ، ز دنیا گلـــــه مندم

بیهوده مکش زحمت و بی جا مده پندم

صــــــد رنگ زنی  هیچکدامش نپسندم

بر تیــــرک این چرخ و فلک همچو خدنگم

#گیتی_رسائی

بی خیال

رشته های عمر من باریکتر از مو شده

با تمامی وجودم مرگ رو در رو شده

نیست دیگر حسرتی اندر خیالم ، بی خیال

آبرویم رفته ازکف،همچو آب جو شده

#گیتی_رسائی

دایره مینا

مـــــا از دل خویـش هم بریدیم

جز محنـت و غم مگر چه دیدیم؟

در دایـــــره ی قـــــــشنگ مینا

هــــررنگ غمی به جان خریدیم

#گیتی_رسائی

سوداگر ناشی

گفتی که برو . به زتو آمد بــــــه بَرَم

جای تو نشسته تاجی از گل به سرم

افــــسوس که سوداگر ناشی بودی

کــردی به خودت جفا . بسوزد جگرم

#گیتی_رسائی

مهمان

در خاطر ما نبود جز حـــــسرت تو

از پا به سرم سوخت .نشدباورتو

امشب خبر آمد که تو مهمان منی

شکرانه  دهم جان خود  اندر بر تو

#گیتی_رسائی

نرود ز یادم

هرگز نرود یاد تو یک لحـــظه ز یادم

دیدند، ندیدست کسی صورت شادم

ما را نکند شـــــــــاد غزل یا که ترانه

احساس اگر بود ،درایـــن راه به دادم

#گیتی_رسائی

پیر کنعانی

نشسته ام به خیالی که میرسی آخر

گذشت عمر و نیامد خبر ز آمدنت

تو یوسفی و من آن پیر مرد کنعانی

وصال توست مرا آرزوی پنهانی

#گیتی_رسائی

حریم عاشقانه ها

عاشقانه با تو دارم گفتگو

همچو ساغر در کنار یک سبو

هرچه را نا گفته بودم سالها

میسرایم روی دوشت مو به مو

داستان عشق تو رویای من

میسپارم خویشتن را دست او

گاه برتوخشم میگیرم به ناز

لذتی داری که گردی تند خو

گاه می پاشم زهم پیوند را

گر بگوئی گویم،اَرگوئی نگو

درخیالم غرق لذت میشوم

میروم پای برهنه کو به کو

عاشقانه میسرایم شعرها

ترس آنجا کی بود از آبرو؟

چون"رسا" خوابت به بیداری رسد

میشود باد هوا این آرزو

#گیتی_رسائی

عشرت پنهانی

چون تو رفتی خاطراتت محرم تنهائیم

شاهد من بود یادت، شاهد شیدائیم

گاه باهم شاد بودیم و گهی گریان زغم

همدمی میکرد با من لحظه ی بی تابیم

یادآن روزی که میدیدم ترا با دلهره

گرچه میدیدم که در این ماجرا قربانیم

گر نمیدیدم ترا یک روز ،چون دیوانگان

آنچنان بودم که گویامرغکی زندانیم

میشدم گم در میان لحظه های انتظار

یوسفی بودی تو و من ساکن کنعانیم

گرمِ گرمم من هنوز از آتش آنروزها

هست موجی سهمگین اندر دل طوفانیم

پایمال خود نمودی آنهمه دیوانگی

گوئیا من تک سوار اینهمه ویرانیم

دودها از سینه خیزد چون "رسا" یاد آورد

خاطراتت هست اکنون عشرت پنهانیم

#گیتی_رسائی

آن ماهیم

آن مرده ماهیم ، که به خشکی فتاده ام

در سیـــــــــــــنه داغ لذت دریا نهــاده ام

روزی هـــــــزار رنگ درین بحر دیـــده ام

صد گونه اشک از غم دنیا  فـــشانــده ام

#گیتی_رسائی

زمان صبوری

ما را دگر زمان صبوری گذشته است

ما در دیار عشق

به پیری رسیده ایم

#گیتی_رسائی

دیار عشق

مجنون ز عقل می گذرد در دیار عشق

ما را ببین

گذشته ایم ز دار و ندار خویش

#گیتی_رسائی

لذت پرواز

در قفس هم به خدا یاد تو شد همدم من

رفــــــــــته از خاطــــــر مـــــــن

لذت پــــــــــرواز دگــــــر

#گیتی_رسائی

سرشک من

سخن با تو نگفتم ، چشم من گفت

نگفتم درد دل را ، چشم من گفت

سرشکم آمدو بر گونه ام ریخت

نگفت او راز دل را ، چشم من گفت

#گیتی_رسائی

ناب ترین شعر

ناب ترین شعرم را برای تو گفتم

وقتی تو نبودی

#گیتی_رسائی

زخود رهایم

گر دل بشود ز دست غم نیــست

تا بـــــــــوی تو می دهـــد سرایم

مارا به گلایه نیــــست عــــــــادت

تا نیـــــست شوم ، ز خـــود رهایم

#گیتی_رسائی

گفتی عشق است

بی خود ز خودت گشتی و گفتی عشق است

سرمست طرب بودی  و،گفتی عشق است

با هرکه نشستـــــی و بهر جـــــــــــا رفتی

آتش به خودت زدی و گفتـــــی عشق است

#گیتی_رسائی