خورشید روی تو

رنگ از رُخَم پرید چو دیدم جمال تو

خورشیدِ روی تو ، شب ما را سیاه کرد

گیتی رسائی

توبه .................

گویند توبه خطا را دوا کند

مارا خطاست ، توبه نمودن ز عاشقی

گیتی رسائی

مرگ و زندگی

میان درد و عم و عشق ، مــــانده ام حیران

مــــــیان مردن و بودن ،اسـیر وســـرگردان

که بودنم به مثل زندگیست یا مرگ است

نه مـــــرده ام که بگویم گرفت غــم پایان

گیتی رسائی

خانه خراب

ما را سپرده ای تو به دست خیال خویش؟

حالا بیا ببین که خیالت چه کرده است

آباد خانه ای ، به خرابی کشیده است

عشقت مرا ببین ، به تباهی کشیده است

گیتی رسائی

همدم روز و شبم

با تو در هرگوشه هرجا، همدمم

نیست فرقی بین روزان و شبم

دردها را می گذارم پشت سر

چون تو درمانی بهر تاب و تبم

گیتی رسائی

تراب

خونِ دلِ خود خوردم و گفتم که شرابست

آتش زده ای بر دل و گفتم که کبابست

سیلی زده ام بر رخ گلگون شده رخسار

افتان به رهت بودم و گفتم که تراب است

گیتی رسائی

دام غم

از سینه دَم بر ایدو  اُفتم به دام غم

ای کاش دَم فرو رود و غم فنا شود

گیتی رسائی

دردهای آنچنانی

پُـــــرَم از دردهای آنچــــــــــــنانی

چنین کردست با من زنـــدگانی

تنم داغ است و داغم از تب غم

که گر لب وا کنم سوزد جهانی

گیتی رسائی

چرا لب بستی؟

مــن نـــــــدانـــم، تو چرا لـــــــــب بـــــستی؟

گفــــته بودی که بیا، آمدم و در بـــــــــــستی

با نگاهی که مرا سوخت ، چه بودت در دل؟

منکه در بند تو بودم، زچه رو بگســستی؟

گیتی رسائی

نیاز عشق

تا اشک هست ، نیازی به یار نیست

آتش به دیده ام زده ای ، این که کار نیست

مارا نیازِ عشق به مستی کشیده است

بی عشق زیستن به جهان افتخار نیست

گیتی رسائی

برزخ

ما را به جرم عشق به مسلخ کشیده اند

غافل از اینکه خویش به برزخ کشیده اند

گیتی رسائی

غم فراگیر

از دیده به جان غمت فراگیر شده

سلول به سلول درین واقعه درگیر شده

گیتی رسائی

غم سنگین

گفتم ز دوست هرچه رسد باب میل ماست

اما ز دوست جز غم سنگین به دل نماند

گیتی رسائی

دارم هوس

دارم هوس که پیش تو خود را فدا کنم

آنگه بیا ببین که چه بزمی به پا کنم

گیتی رسائی

لب بسته ام

لب بســـــــــــته ام ، چراکه ؟ دیگر ســــــــــخن نمانده

برقی دمــــید و دیدم ، دشت و دمن نمـــــــــانده

احــــــــــوال ما در اینـــــجا ،گفتن دگر ندارد

زیرا برای عاشق ، اینجا کفن نمانده

گیتـــــــی رســـــــــــــائی

دل نَفَسه

دل کالا نیست که بدیم و پس بگیریم

دل نَفَسه ، وقتی از سینه بیرون اومد

اختیارش دست ما نیست

گم میشه

گیتی رسائی

بغض و آه

دردهایم را به آب گفتم ، آتش شد

به اشک گفتم ، دریا شد

به تو گفتم ، لبخند شد

و آنگاه در گلویم

بغضی شد و آهی

گیتی رسائی

بودن و رفتن

تحمل دو چیز در زندگی سخت است

بودن

و

رفتن

گیتی رسائی

قیمت یک نگاه

چه گران حساب شد قیمت یک نگاه

یک تگاه به قیمت تمام زندگیم

گیتی رسائی

باران عشق

ما را حساب پاک نبودست از ازل

باران عشق هم

صورت دل را به غم کشید

گیتی رسائی

خسته شدم

خسته شدم زینهمه نامردمی

کاش درین خانه نمانم دمی

رفته زجانم همه توش و توان

نیست درین دهر مروت کمی

کج بنماید همه خطهای راست

سوختگان را نرساند نمی

یک دل بی درد ندیدم چرا؟

شاد ندیدیم به خدا آدمی

رنگ به رنگست همه چهره ها

بر رخ هرکس بنشته غمی

غم به دلم هست ولی چاره نیست

من که ندیدیم به جهان مرهمی

سوختم و لب زگله دوختم

کو به کجا بود "رسا" همدمی؟

گیتی رسائی

دیگر تمام شد

ما را بسوخت سینه . ببین حال زار ما

سوزانده است درد همه پود و تار ما

دیگر تمام شد به کفم نیست غیر هیچ

گویا خزان شدست همه نو بهار ما

گیتی رسائی

دیار بی کسی

مست غرور بودنم ، در این دیار بی کسی

عـــــــجب حـــــــــــــکایتی شــــــده ،

به کار خـــــــــویش مانــــــده ام

در آرزوی لحــــــــظه ها

گیتی رسائی

خیال

در خیالم جز تو کس را محرم اسرار نیست

پیش هرناکس زدل گفتن محل راز نیست

گیتی رسائی

ازماخبرت نیست

هرلحظه به رنگی بنمائی رخ خود را

گه ناز نگه ، گاه سر و سینه ی خود را

از ما خبرت نیست که در آتش و آبیم

ما دل به تو دادیم و تو، آئینه ی خود را

گیتی رسائی

آتش و خاکستر

گِله از تو ندارد سود دیگر

که آتش زیر خاکستر نپاید

گیتی رسائی

گه سوزم و گه سازم

اینســــت اگر حالم ، وین اســـت اگر روزم

گه با غــــم توسازم ،گه  با غم دل سوزم

آن لحظه که خندیدی ، وآندم که ترا دیدم

خون ِ دل خود خوردن ،شد کار شب و روزم

گیتی رسائی

کمانت را بکش

نگاهت را ندزد از مـــن ، اسیرم

کمانت را بکش ، من نقش تیرم

خیــــــــالت فارغــــم ؟ اما دریغا

درین محنـــت کده از عمر سیرم

گیتی رسائی

خارِ گل

هزاران رنگ دارد زندگانی

ولی سرخ و بهی رنگش، تو آنی

گرفــــت خارش تقاس از سینه ی من

زدم فـــــــــــــــــریاد امــــــــــــــــا کی تو دانی؟

گیتی رسائی

سرمایه عشق و عاشقی

سرمایه عشق و عاشقی ، درد و بلاست

آنکس که فقط برد و فقط برد کجاست؟

ما را که فقط دلیست بی مایه و توش

هرکس که چو ما سوخت و آزرد ، رواست

گیتی رسائی