بر تارک ما به خط زیبا
بنوشت ولی نبود پیدا
از لحظه ای آمدن به دنیا
غمها بشوند همدم ما
#گیتی_رسائی
بر تارک ما به خط زیبا
بنوشت ولی نبود پیدا
از لحظه ای آمدن به دنیا
غمها بشوند همدم ما
#گیتی_رسائی
کاشکی جای نگاه آتشینت
لحظه ای
می شنیدم از دهانت سوز
پنهان ترا
آخر آن ناگفته ها
جانم به لب آورده است
#گیتی_رسائی
یادم تو نکردی و
به یادم تو نبودی
این بود همه دارو ندارم
که ربودی
#گیتی_رسائی
#گیتی_رسائی
دیوانه وار با خیال تو
روزم به شب رسید
من در حصار عشق
به ظلمت نشسته ام
#گیتی_رسائی
توئی بهانه ی من
ای همیشه در یادم
نگفته ام به تو
مُردَست در گلو دادم
هرآه می کشم از دل
غمی بود پنهان
من آن گُلَم که شکسته
ز ریشه بنیادم
#گیتی_رسائی
چه گویم از غم دیرین ، ندانم
زتلخیها و، از شیرین ، ندانم
ازین بغضی که جانم برلب آورد
مراآتش شده آذین ، ندانم
#گیتی_رسائی
صبوری تا به کی؟
از پا فتادم
درین سوداگری
دل را نهادم
نمیدانم رهم را من
زچاهم
نه تنها دل
سرو جان را بدادم
#گیتی_رسائی
نخواندم کتابی و ، ملا شدم
گهی پیش و گه زیر و بالا شدم
بهر رنگ و رو دیده ام دردها
بُدَم قطره و ،حال دریا شدم
#گیتی_رسائی
افسوس ، چه بیهوده به تو دل بستم
با رفتن تو، ز خویشتن بگسستم
وامانده کبوتری ز پرواز شدم
مجنون شدم و به جام می پیوستم
#گیتی_رسائی
ما را خراب کردی و
گفتی
که بوده ای
آری ، ولی
ترا ز روز ازل
ما شناختیم
#گیتی_رسائی
وه چه سنگین است بار زندگی
از ازل تا آخرش درماندگی
بی جهت گویا به دنیا امدیم
حاضل یک عمر شد شرمندگی
#گیتی_رسائی
گفتند چرا سر بهوائی
دنیا پر معشوقه ، تو بی برگ و نوائی
گفتم ز جهان رفته .نباشد زخود آگاه
مائیم در اینجا
تو نگفتی که کجائی؟
گیتی#رسائی
عشق است که دیوانه کند هر بشری را
زان پس بخرد بر خود و دل هر خطری را
از چشم بَرَد نور و توان از نن و از جان
ماند به مثل مرغک بی بال و پری را
#گیتی_رسائی
صد بار دلم بردی و
هر بار به رسمی
دیوانگی اینست که
پابند تو هستم
#گیتی_رسائی
سَر خوردم و بیهوده غلط
بار تو بردم
هرجا که تو بودی به قفا
نام تو بردم
#گیتی_رسائی
به سینه دردهایم
لخته گشته
که عمری با خیالت
زنده بودم
تو گوئی مرده ام من
بی خیالت
اگر بار نفس باشد
به دوشم
#گیتی_رسائی
شرم بادم زتو
گر در بَرِ کس شکوه کنم
لذتی برده ام
از اینهمه بی سامانی
#گیتی_ رسائی