سیاه زاغ

دیدی که زعشق داغ ِ داغم

رفتی و نیامدی سراغم

اکنون بنگر به حال زارم

من در غم تو سیاه زاغم

#گیتی_رسائی

خاک گشته ام

گویا تو آمدی که دهی یاریم

ولی

دیر آمدی

شکسته بُدَم ، خاک گشته ام

#گیتی_رسائی

دیده گشت شیطان

دل گفت به دیده،  من اِلَستم

از باده ی ناب ِ عشق مستم

چون دیده شنید گشت شیطان

آن کرد که برد دل ز دستم

#گیتی_رسائی

شدیم غافل

دیدیم ترا؛ شدیم غافل

یک عمر اگر بُدیم ، عاقل

شکوه نکنم ، که سرنوشت است

این دور اگر چه هست باطل

#گیتی_رسائی

مُهر جنون

در سینه ی من دلیست آغشته به خون

بدتر بــــــــــــود این حال دلم از مجنون

آمد به سرم از آنچه مـــــــی ترسیــدم

می خــندم و می زنم به خود مُهر جنون

#گیتی_رسائی

گریه و خنده

زدم خود را به بیراهه که تا کس

نفهمد در دلم شوراست و غوغاست

همان بهتر که دردم خفته ماند

میان گریه خندیدن چه زیباست

#گیتی_رسائی

عشاق دل مرده

مرنجان مرا ، من دل آزرده ام

زبس زخم از این و آن خورده ام

کنون مانده ام همچو جامی تهی

ببین نقش عشاق دل مرده ام

#گیتی_رسائی

حسرت به دلت بماند

گیرم که ز من تو دل بریدی

بربام کس دگر پریدی

حسرت به دلت بماند آخر

دلداده تر از مرا ندیدی

#گیتی_رسائی

دل بردن

چه کسی گفت که سخت است دل

از کس بردن؟

دادن دل بخدا کرده سیه روز

مرا

#گیتی _رسائی

کوئیا نیستم

عذابست این بودن و زیستن

ندانم چه بودم ؛ کنون کیستم

شدم خسته از بسکه نالیده ام

خدایا چنان سوختم گوئیا نیستم

#گیتی_رسائی

ندادی دوا

مرا درد دادی ، ندادی دوا

بهر سو کشاندی ، نگفتی چرا؟

کنون مانده ام گیج دراین میان

زبهر چه آخر سرشتی مرا؟

#گیتی_رسائی

شکار گردون

ندانم چه کردم در این روزگار

و یا چاه کندم سر رهگذار

که این زندگانی شده قسمتم

مرا چرخ گردون نموده شکار

#گیتی_رسائی

دل جایگاه عشق خدا هست

از ما مخواه ، دهیم دل به خار و خس

دل جایگاه خدا هست، نی هوس

دل هست یادگار خداوند و عشق او

نی گاهگاه . به هَر دَم به هر نفس

#گیتی_رسائی

شکستی و گذشتی

دردیده ی ما بی تو جهان رنج و عذابست

خونِ دلِ ما بر رخِ ما آبِ زلال است

هرچند ندیدی و شکستی و گذشتی

خون خوردن ما دیدی  و گفتی که حلالست

بی خبر

ازدوری تو خون به دلم ، عطر بهاری

بی تو ، شده کارم همه شب ناله و زاری

درحسرت رویت بخدا جان به لب آمد

خوبست که از ما خبری هیچ نداری

#گیتی_رسائی

حال و روزگارم

خزان را با رخت کردم بهاری

بخلوت ، بود کارم ، اشک و زاری

چنین بودست حال و روزگارم

همان بهتر خبر از من نداری

#گیتی_رسائی

انسان والا

چه خوب دوشیدنمان

وقتی خیال کردیم که

انسان والائی هستم

#گیتی_رسائی

درد بیدرمان

آدم عجیبی هستم

سکوت دردهایم را دوا میکند

و اما

اینهم برای خودش درد

بیدرمانیست

#گیتی_رسائی

شهرکفار

در دیار ما ، دل از دست کسی بردن

خطاست

چون اگر بشکسته شد، حتما جوابش

با خداست

برسرراهت نشستم ، دل بسی

بشکسته بود

شهرکفاراست آنجا.کاردین ودل

جداست

#گیتی_رسائی

کجا آموختی

زار میخواهی مرا ؟

آخر چرا ای نازنین

اینهمه نامهربانی را

کجا اموختی؟

خم شدم بسکه بار دل بردم

دل سپردم به تو ، به تاوانش

همه ی عمر خون دل خوردم

بی نصیب از تمام لذتها

خم شدم، بسکه بار دل بردم

#گیتی_رسائی

وادی عاشقان

در وادی عاشقان چه خوبست نبودن

بیهوده دل خویش بهرسنگ نسودن

چون عشق بجز خوردن خون دل خود نیست

پس به که نوا بهر دل خویش سرودن

#گیتی_رسائی

گردش جهان

جهان بی دل ، ندانم چون بگردد

گمانم آن زمان هرگز نگردد

خیال خوش ،تن راحت، دلی شاد

اگر باشد چنین، هرگز نگردد

#گیتی_رسائی

جوهر دل

قلم در دست باشد ، جوهرش دل

درین حالم ، زحال خویش غافل

اسیرم من درین گردشگریها

خورم خون جگر ،اما چه حاصل

#گیتی_رسائی

رسم زمانه

فریاد مزن

کسی به دادت نرسد

این رسم زمانه تازه برپا نشده

#گیتی_رسائی

همدرد

به لب آه و ، به سینه درد دارم

ندارم همنفس بر حال زارم

نشینم در بر آئینه تنها

در آنجا همدمی همدرد دارم

#گیتی_رسائی

رو سیاه خلق

تا هست در تنم نفس و ، بر دلم هوس

گردد تمام عالم و دنیا چنان قفس

عقلم رود ز دست و شوم رو سیاه خلق

چون من نبودو نیست چنین بیقرار، کس

#گیتی_رسائی

درمان آتش عشق

آسمان گر که کند قصد زمین

یا چو صیاد نشیند به کمین

آتش عشق به درمان نرسد

از ازل بوده چنانی و چنین

#گیتی_رسائی

دیده ام مهمان اوست

هرغمی باشد بهرجا، دیده ام مهمان اوست

عید قربانست آنجا، دیده ام قربان اوست

آمدم دنیا ببینم دردها بی شمار

بودنم اجبار بودو رفتنم فرمان اوست

#گیتی_رسائی

باران دیده ام

رنگ بر رویم نمانده بسکه باران دیده ام

بی سرو پا سوی غمها بس شتابان بوده ام

دیده ی بارانیم مشتاق دیدار غمست

زین سبب این بارها بر دوش آسان برده ام

#گیتی_رسائی