۳۰
مهر
نشستم زُل زدم بر عکس رویت
گلستانی پر از گلها کشیدم
نگفتم بیوفابودی عزیزم
قرارِ وعده ی فردا کشیدم
رخاطر برده بودم آرزو را
نسیم و رنگ ِرویا را کشیدم
به عکست گفتم از عاشق شدنها
زقلبت سنگ خارا را کشیدم
خیال آمد سراغم، روی عکست
هزاران نقش زیبا را کشیدم
به چشمت معنی عاشق شدنها
به مویت موج دریا را کشیدم
به روی غنچه و کُنج لبانت
دو صد لبخند پر معنا کشیدم
تمام عمر با رویای عکست
شراب و شعر در شیها کشیدم
شدم محبوس ِ در یاد گذشته
"رسا" را درتو بی پروا کشیدم
#گیتی_رسائی
آبِ گُل شد زهر در کامم نشست
دستم از شانه به بیرحمی شکست
طعم زهر ناتوانی تلخ بود
عمر رفت و
سالها بی اعتنا بودم به دست
#گیتی_رسائی
دیده ام من عشق را در دیده ات
نیست پنهان کردنی این دردها
تاکه از سر بگذرد گردد عیان
تا جهان بودست گشته بر ملا
#گیتی_رسائی