مریض عشق
جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ
به من گفتی که گیرم راه خود را
زخورشیدی دگر گرمای خود را
تو گفتی من نباشم لایق تو
بروپیدا بکن همپای خود را
به دینم لطمه زد لغزید پایم
تو پوشاندی زما سیمای خود را
به لب خشکید فریادم ولیکن
تو میکردی به پا غوغای خود را
نگشتی یار تا از دست رفتیم
نظر کن خاک زیرپای خود را
گرفتم حلقه ی زلفی دگر را
کنم از تو جدا فردای خود را
ندانستم جدا از دل نگردی
زدم آتش دل و دنیای خود را
"رسا" کی همدلی باشد دوائی؟
مریض عشق دارد جای خود را
گیتی رسائی
- ۹۴/۰۳/۲۹