چون کبوتر
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۹ ق.ظ
من چنان غرقم و در خویش گُمَم
که دلم بَهرِ خودم میسوزد
کاش میشد بِبُرَم از منِ خویش
کاش میشد که فراموش کنم بودن را
کاش میشد که دگر باره دَمی
آن خودی را که رها از خویش است
آن خودی را که به بیگانه چوخودنزدیک است
من فراموش کنم
یاکه من
کاش میشد شکنم پیله ی خویش
قابِ یکتائی خود را شِکَنَم
چون کبوتر بشوم
رقص کنان در امواج
چون شراری نفروزم در خویش
همچو خورشید جهانی بشوم
از خودم دور شوم
چون کبوتر
گیتی رسائی
- ۹۴/۰۴/۲۲
قشنگه