رفته ای کنون
جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ
گفتی که مــــی روی ز برم رفتــــــه ای کنون
بر آتشــــــم نشــانده ای و رفته ای کنــــــــون
گفتـــی مکن تو شکوه به حال و به روزخویش
کی گفتمت برو ؟ چه کنـــــم ،رفته ای کـنون
گیتی رسائی
گفتی که مــــی روی ز برم رفتــــــه ای کنون
بر آتشــــــم نشــانده ای و رفته ای کنــــــــون
گفتـــی مکن تو شکوه به حال و به روزخویش
کی گفتمت برو ؟ چه کنـــــم ،رفته ای کـنون
گیتی رسائی
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن .
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ،
و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن ...
آن وقت چه؟
سکوت میکنیم یا
ادامه میدهیم ادامه میدهیم و تکرار میکنیم؟
به هرحال ...سرانجام
زندگی
ادامهی خودش را
از میان حرفها پیدا میکند و
می رود
زندگی میرود
و ما در سکوت
با چمدانی در دست
تعقیبش میکنیم...
از حاشیهی خیابانهای شلوغ
از لابلای آدمهای آشنا
و روبروی یک دکهی روزنامه فروشی
میایستیم
شانه به شانهاش
بر میگردیم
و در چشمانش زل میزنیم
.............
هنگامه هویدا