عشق و زندگانی
يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۵۱ ق.ظ
شده کارم ، دهم دل، پس بگیرم
نترسم گرد دین سودا بمیرم
چقدر خوبست عشق و زندگانی
بری لذت ز دوران جوانی
بهر بستان گلی دیدی بچینی
فقط امروز، فردا را نبینی
نگیر پند از پیر زمانه
دلت را خوش کنی بر آب و دانه
خوشم ، کی دیده فردای جهان را؟
بجز یزدان چه کس داند نهان را؟
اگر عمری نکردم آنچنانی
همان بهتر کنم بس کامرانی
وگر عمرم کشاند تا به پیری
شوم در دست غمها چون اسیری
به یاد آنچه کردم شاد باشم
زدیدار اجل دلشاد باشم
طلب دیگر ندارم من ز دنیا
بُدَم مجری . نکردم من تماشا
اجل را همچو جان گیرم در آغوش
زعطر مرگ گردم مست و مدهوش
"رسا" گفتی هرآنچه حسرتت بود
چنانی زندگی کی باورت بود ؟
#گیتی_رسائی
- ۹۷/۰۲/۲۳