همه فصلها را بهاری شدم
سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ق.ظ
ز سوز نگاهت ببین شام من
کسی نیست زین سوز هم نام من
گمانم که تا در جهان زنده ام
شرربار و سوزان و تابنده ام
چه کردی تو با من؟ ندانسته ای
مرا با غم و درد وابسته ای
عجب مستی بی خماری شدم
همه فصلها را بهاری شدم
ندارم رهائی . به بندم هنوز
به این حال و روزم بخندم هنوز
یکی دانه در سینه ام کاشتی
همه جانم از خویش انباشتی
پُرَم تا که جان در بدن بایدم
درین زندگی پیلتن بایدم
"رسا" رفت تا عرش با یک نگاه
تو شب بینی . او ببیند پگاه
#گیتی_رسائی
- ۹۷/۱۱/۱۶