من خیلی از لفظ بیخود خوشم میآید. برای همین، خوش به حال شهر!
انسان بیخود، به معنی خوب!، انسانی است که دقت نمیکند.. سهل انگار است، به معنی خوب، .. و آن اندیش است، باز به معنای خوب و مثبت!
اما از فریاد و آممان از فریاد..
فریاد یعنی دست دراز شده ای که آهای به من کمک کنید.
خب، چه کسی فریاد می زند؟ به نظر من، انسان بیخود. چرا که انسان بسته، غرورش اجازه نمی دهد که از غیر طلب یاری کند.
بنابراین، فریاد، میشود پیام بیخودی که من به تنهایی برای خودم کمم، تو باید در کنار من باشی. همین جا پایان خط است. شروع شادی است. جایی که غم مرده. جایی است که در مسیر وصل، صلایی برآمده که من تو را میخواهم.
برای آغاز احساس خوب، لازم نیست حتما فریاد به گوش یار فهیم برسد، بلکه همان دم که فریاد برآمد، بیخودی آغاز شده و البته چه بهتر که به گوش محبوب برسد.
شعر عاشقانه بدین سبب است که زیباست. در ظاهر، سخن از غم است و فراق. اما در پس لایه اول، شکستن است و طلب، ابراز نیاز است و لبخند. و این تناقض، بسیار دوست داشتنی است.
و اما گذشتن از این جهان، من هنوز تجربه اش نکردم، ولی روزی تجربه اش می کنم، اگر بعد از فرصتی بود آن چه بر من گذشت را خواهم نوشت، اگر فرصتی بود.
ولی خیال م راحت است که تا بوده ام، فریاد کرده ام..
پاسخ:
سلام به شما اولا شرمنده از تاخیر که در سفری کوتاه بودم و قصور کردم در پاسخگوئی
نوشتارتان را خواندم . با شما بسیار موافق هستم
الهی هزار ساله باشید که هزار سال شاید غلو باشد صد ساله که حتما
بله باید آنگونه که انسان جوابگوی حد اقل احساسات خودش باشد فریاد کند
هر چند خیلی مشکل گشا نباشد . ولی در همین حد هم به نظر من بسیار آرامش بخش است
موفق باشید و سعادتمند
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.