شیشه و سنگ
دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۳ ب.ظ
شیشه گفتا به سنگ در راهی
که ترا دیده ام گه گاهی
از که آموختی شکستن را؟
جای مهر و وفا گسستن را؟
چه کس آموخت بر تو این فن را؟
سخت بودن مثال آهن را؟
من و تو از تبار هم هستیم
زآتشیم و کنار هم هستیم
هردومان داغهای بس دیدیم
در دل خاک و آب خوابیدیم
خوابهامان ز جنس آزادی
دیده مان در هوای آبادی
بس بلا دیده ایم رنگا رنگ
تاکه گشتیم حالیا چون سنگ
عهد ما بود مهر با یاران
جنگ با ظالمان و جباران
جبر دوران کشیده میداند
درد از رنگِ چهره میخواند
مانده ام از چه گشته ای این سان؟
گشته ای همنشین دیو و دَدان
ما دو از جنس یکدگر بودیم
بس دو صد سال در گذر بودیم
تو شدی سنگ و من شدم شیشه
چه کسی ساخت از تو یک تیشه؟
دل مثال منست در بودن
تو شدی مظهر نیاسودن
شرمم آید که با تو بودم چند
زهر بودی و من خیالم قند
کاش میشد "رسا" چنین دل بود
نی چو شیشه نه سنگ از گِل بود
#گیتی_رسائی
- ۹۸/۰۴/۳۱