هر آن کس را که گفتم با تو یارم بار خود بر دوش من بگذاشت
ز دشمن نیست پروایی من از یار منافق کیش می ترسم
گله از دشمنم نبود اگر چه خون من ریزد
من از قلبی که در راه رفاقت گشته است دلریش می ترسم
بهر هر کس یا علی گفتم نبرد آنرا به پایانش
من از یاری که باشد بی وفا از دشمنم هم بیش می ترسم
پاسخ:
من از بیگانه باکم نیست ولی از خویش میترسم . چقدر این اشعار دلنشین و واقعی هست . ما در زمانه ای که هستیم کاملا این اشعار قابل لمس است . باز هم ممنونم از لطف شما بزرگوار
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
من از گرگی که رفته در لباس میش میترسم
بسی خوردم فریب نارفیقی ها در این دنیای دون پرور
فدای همت بیگانگانم من ولی از خویش می ترسم
ز بس که بی وفایی و دو رنگی دیده ام از مردم نامرد
چنان آهوی وحشی بیابان از پس و از پیش می ترسم
هر آن کس را که گفتم با تو یارم بار خود بر دوش من بگذاشت
ز دشمن نیست پروایی من از یار منافق کیش می ترسم
گله از دشمنم نبود اگر چه خون من ریزد
من از قلبی که در راه رفاقت گشته است دلریش می ترسم
بهر هر کس یا علی گفتم نبرد آنرا به پایانش
من از یاری که باشد بی وفا از دشمنم هم بیش می ترسم