هله نومید نباشی که تو را یار برانند
گرت امروز براند نه که فردات بخوانند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشانند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه ندانند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشانند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر
تو ببینی دم یزدان به کجا هات رسانند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهانند
هله نومید نباشی که تو را یار برانند
گرت امروز براند نه که فردات بخوانند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشانند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه ندانند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشانند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر
تو ببینی دم یزدان به کجا هات رسانند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهانند