رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی

ما را دور نگهدار

سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۴۵ ب.ظ

نظرات  (۲)

  • abdolnabi solimani
  • خدایا شکوه ها دارم دلی پر ز شرر دارم

    ز افسون آن دو چشمان هنوز یادی به سر دارم

    خدایا هر کجا که هستی ز درد من خبر داری

    هنوز این دل به دام اوست ز غم خون جگر دارم

    خدایا من پریشانم ز درد دوری جانم

    همه شب در فراق او غزل ها بی ثمر دارم

    خدایا من نه مجنونم نه فرهاد بیچاره

    منم مجنون تر از فرهاد چه عشقی پر خطر دارم

    خدایا جان من را گیر ز عشق پر ملال او

    تو خود دانی که از دردش چه شب ها بی سحر دارم

    خدایا آن دو چشمان را بیاور سوی این چشمان

    که بی چشمش در این ظلمت چه شب ها بی قمر دارم

    خدایا من ز او دورم ندارم نور چشمانش

    ولی در خواب و بیداری هنوز چشمی به در دارم

    پاسخ:

    خواستم چیزی بگویم دیــــر شد
    واژه هایم طعــمه ی تکفیــر شـد
    قصه ی نـــا گفته بسیار است باز
    دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز
    دستها را باز در شبـــهای ســـرد
    هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد
    مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها
    می رسد ته مانده ی بشقابــــها
    سر به لاک خویش بردیم ای دریغ
    نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ
    قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا
    بی خبر مـــاند یم از بـــنیادهــــا
    صحبت از عدل و عدالت نابجاست
    ســــود در بازار ابن الو قــتهاست

    گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا
    خسته ام خسته از این تکرارهـــا
    ای کــــه می آیدصدای گــریه ات
    نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا
    گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت
    در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا
    من بــه در گفتم ولیکن بشنو ند
    نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا
  • حامد احمدی
  • یک شعر، در واقع یک دعا به زبان شعر. آراسته به هنر نظم. و آن هم چه دعایی. و چه چیز شیرین تر از اینکه مطمین باشیم دعای ما مستجاب می‌شود، چرا که کلید گشایش ایوان اجابت، درون همین شعر است. خدایا. به صورت قافیه. یک رمزگونگی در عین آشکار بودن.

    دو بیماری، بدتر از هر بیماری دیگر، حرص و حسد. ولی که چقدر این دو بیماری، هولناک اند. کشنده‌تر از هر اپیدمی دیگر. و دهها می‌کنیم که خدایا، درمان ش کن. و درمان ش چیست؟ همین خدایا..

    مرحبا. احساس بدهکاری دارم. لطفی از این حالات به شعر درآمده به من رسیده، که سپاسگزارم. سپاسگزار.

    پاسخ:
    اگر بگویم که گاه دلم روشن میشود با خواندن پیامتان گزافه نگفته ام . نمیدانم شاید یک نیاز روحی هست که خود بی خبرم ولی بسیار از شما متشکرم و سپاس از اینکه وقت گرانبهایتان را اینگونه بزرگوارانه به من هدیه میکنید / همیشه منتظر و چشم براه نوشتارهای زیبا و دلگرم کننده ی شما هستم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی