رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی

بیکسی

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۲۹ ق.ظ

نظرات  (۲)

درین سرای بیکسی کسی به در نمی زند

به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر ز بیکسی

کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بیکسی

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذرگهی است پُر ستم که اندر او به بیکسی

یک صلای آشنا به رهگذر نمی زند

دل خراب من دگر خراب تر از ز بیکسی

که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بیکسی

برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و بیکسی

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

پاسخ:
مفلس ار جنس خود ارزان نفروشد چه کند
کم بها کرد تهدیدستی دوران ما را
اشک این گرسنه چشمان مزه دارد هر چند
دهر برخان تهی ساخته مهمان را
در چمن دیده ز نظّارهٔ گل می پوشم
تا نگیرد نمکت آن لب خندان ما را
عمر آخر شد و انگاره آدم نشدیم
گر چه زد دست قضا این همه سوهان ما را
ناصحان گر نتوانید که آزاد کنید
بفروشید به آن زلف پریشان ما را
خصمی زشت به آیینه چه نقصان دارد
چه غم از دشمنی مردم نادان را
چون گهر عزت ما به وطن خواهد بود
دربدر گو به کفن گردش دوران ما را
چشم جادوی تو هر چند برد دل ز کلیم
باز دل میدهد آن عشوهٔ پنهان ما را 

چه قشنگ 

و

چه غم انگیز 

پاسخ:
با درود به شما و اینهمه لطفتان . امیدوارم به دلتان نشسته باشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی