دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ق.ظ
پاسخ:
با سپاس از حضورتان در این روزهای تاریک
سلیمان باش و دستور بده. به خشمت بگو : برو اونطرف وایسا. برو و بر سر
تکبرم خالی شو. به قهرت بگو: شما بفرمایید و بین من و جناب دروغ قهر برقرار
کنید. به دیو درونت قاطعانه بگو: نـــــــــه ، من غلام ِ تو نیستم. تو
غلام منی. مانند سلیمان مُـلک وجودت را فرمانروایی کن.
هر درد را دوائیست جز مرگ خانمانسوز
این درد ِ ناگهانی هرگز دوا ندارد
زمستان است و بوران و برف می بارد
درد خانمانسوز گدایان سخت می بارد
خـــانمانـــــسوز بود آتـــــش آهـــــی گاهـــــی
ناله ای میشــــکند پشت ســپاهی گاهی