پاسخ:
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست ور چه براند هنوز روی امید از قفاست برق یمانی بجست باد بهاری بخاست طاقت مجنون برفت خیمه لیلی کجاست غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست اول صبحست خیز کآخر دنیا فناست صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست درد دل دوستان گر تو پسندی رواست هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست گر تو قدم مینهی تا بنهم چشم راست از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست در همه شهری غریب در همه ملکی گداست با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست گر درم ما مسست لطف شما کیمیاست سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی سبحه و پیمانه یکیست
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصهی شوقش به زبانی گوید
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست
این همه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی دانه یکیست
رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریهی نیمه شب و خندهی مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سر حد جنونت ببرد عشق عماد
بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست