رفته ز دیده
سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۲۲ ق.ظ
- ۹۹/۰۶/۲۵
هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کارِ من سودازده ، دیوانه گری بود
پرواز به مرغان چمن خوش که درین دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود
روزیکه ز عشق تو شدم بی خبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بی خبری بود
بی تابش مهر رُخت ای ماه دل افروز
یاقوت صفت ، قسمت ما خون جگری بود
دردا ، که پرستاری بیمار غم عشق
شبها همه در عهده ی آه سحری بود فرخی یزدی
دل نوشته های زیبا در مورد رفته ز دیده زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق باشید.
کی رفته زدیده که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده ز دل تماشا کنم تو را
ای رفته ز دیده رفته ز دل رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
ای رفته ز دیده راست بگو بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟