دل نوشته های زیبا در مورد دیده ی مشتاق زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق باشید.
ای به دیدار توام دیده گریان مشتاق خویش
ز اشتیاق لب لعلت به لبم جان مشتاق خویش
دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل
جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق خویش
جان محبوس تن من به تمنای رخت
عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق خویش
چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق خویش
بیش از آنم من مهجور به جانان مشتاق خویش
خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو
چون سکندر به لب چشمه حیوان مشتاق خویش
به هوای دل ما حسن رخ خوبان است
چون به انفاس صبا لاله و ریحان مشتاق خویش
تشنه بادیه چون است به زمزم مایل
بیش از آنست به دیدار تو سلمان مشتاق خویش
پاسخ:
گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود اینک هزار بار ، رها کرده بودمت زان پیشتر که باز مرا سوی خود کِشی در پیش پای مرگ فدا کرده بودمت هر بار کز تو خواسته ام بر کنم امید آغوش گرم خویش برویم گشاده ای دانسته ام که هر چه کنی جز فریب نیست اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب لیکن هزار جامه بر اندام او کنی چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت او را طلب کنی و مرا رام او کنی روزی نقاب عشق به رخسار او نهی تا نوری از امید بتابد به خاطرم روزی غرور شعر و هنر نام او کنی تا سر بر آفتاب بسایم که شاعرم در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش ای زندگی ، دریخ که چون از تو بگسلم در آخرین فریب تو جویم پناه خویش
تقدیم به شما این شعر زیبای نادر پور
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
دل نوشته های زیبا در مورد دیده ی مشتاق زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق باشید.
ای به دیدار توام دیده گریان مشتاق خویش
ز اشتیاق لب لعلت به لبم جان مشتاق خویش
دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل
جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق خویش
جان محبوس تن من به تمنای رخت
عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق خویش
چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق خویش
بیش از آنم من مهجور به جانان مشتاق خویش
خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو
چون سکندر به لب چشمه حیوان مشتاق خویش
به هوای دل ما حسن رخ خوبان است
چون به انفاس صبا لاله و ریحان مشتاق خویش
تشنه بادیه چون است به زمزم مایل
بیش از آنست به دیدار تو سلمان مشتاق خویش