مکن گرفتارش
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۵۰ ق.ظ
- ۹۹/۱۰/۳۰
ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن
به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن
ره آوارگی در پیش و از پی دیدهٔ حسرت
وداعی نام نه این را و چشمی بر نگاهم کن
ز کوی او که کار پاسبان کعبه میکردم
خدایا بی ضرورت گر روم سنگ سیاهم کن
بخوان ای عشق افسونی و آن افسون بدم بر من
مرا بال و پری ده مرغ آن پرواز گاهم کن
به کنعانم مبر ای بخت من یوسف نمیخواهم
ببرآنجا که کوی اوست در زندان و چاهم کن
ز سد فرسنگ از پشت حریفان جسته پیکانم
مرو نزدیک او وحشی حذر از تیر آهم کن
سلام دل نوشته های زیبا در مورد مکن گرفتارش زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق و سلامت باشید.
ای که دل بردی ز دلدار مکن تو آزارش
آنچه او در کار من کردست مکن تو کارش
هندوی چشم تو شد میبین خریدارانهاش
اعتمادی لیک بر ترکان مکن تو خونخوارش
گر چه تو سلطان حسنی دارد او هم کشوری
شوکت حسنش مبر بیقدر مکن تو مقدارش
انتقام از من کشد مپسند بر من اینستم
رخصت نظارهاش ده منع مکن تو دیدارش
جای دیگر دارد او شهباز اوج جان ماست
هم قفس با خیل مرغان مکن تو گرفتارش
این چه گستاخیست وحشی تا چه باشد حکم ناز
التماس لطف با او کردن مکن تو یارش