دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ق.ظ
-
۰
۰
- ۹۹/۱۲/۰۴
پاسخ:
اگر روزی کسی از من بپرسد
که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟
بدو گویم که چون می ترسم از مرگ
مرا راهی به غیر از زندگی نیست
من آن دم چشم بر دنیا گشودم
که بار زندگی بر دوش من بود
چو بی دلخواه خویشم آفریدند
مرا کی چاره ای جز زیستن بود؟...
ابلیس ای خدای بدی ها توشاعری!
من بارها به شاعری ات رشک برده ام!
شاعرتویی که این همه شعرآفریده ای!
غافل منم که این همه افسوس خورده ام!
عشق وقمارشعرخدانیست شعرتوست
هرگزکسی به شعرتوبی اعتنا نماند
غیرازخدا که هیچ یک ازاین دو را نخواست
درعشق ودرقمارکسی پارسانماند!...
امااگرتوشعرفراوان سروده ای
ای شعرخدا یکی است
ولی شاهکاراوست
دانم چه شعرها که توگفتی واونگفت
یاازتوبیش گفت ونهان کرده نام را
امااگرخداوتوراپیش هم نهند
آیا توخودکدام پسندی؟
کدام را؟
آتشی را که شرر داشت به شب در بر خویش
دیدم شرر افسرده سحر در دل خاکستر خویش
گفتم ای آتش پنهان شده بر روی تو چیست؟
گفت خاکی است که خود ریخته ام بر سر خویش
سلام دل نوشته های زیبا در مورد شرر دیدی زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق و سلامت باشید