
تا گلی هست و ، گلستانی و، یار
یا تو داری همدمی اندر کنار
هیچ دیگر کم نداری در جهان
روی بر یار دگر هرگز میار
#گیتی_رسائی

تا گلی هست و ، گلستانی و، یار
یا تو داری همدمی اندر کنار
هیچ دیگر کم نداری در جهان
روی بر یار دگر هرگز میار
#گیتی_رسائی

ما را به صد اشاره تو در بند کرده ای
گــــــــویا نگاه خـــــــــــویـــش
نـــــــــــدانی چه میکند
#گیتی_رسائی

تو بارانی و من ابر بهارم
تو میخندی و من اندوه بارم
توئی رقصان و لرزان و دلارام
زچشم تر چه گویم ؟جویبارم
#گیتی_رسائی
رفتم ز دلش ، نشان ما را نگرفت
چون تیر شدو ، کمان ما را نگرفت
هر ناله که آمد ز دلم هیچ نگفت
اِستاره شد آسمان ما را نگرفت
#گیتی_رسائی

شاهد دیوانگیهایم فقط آئینه بود
رنگ را بر رنگ بردوزم فقط آئینه بود
آن غم دیرینه را آئینه میدانست و من
درد را بر درد اندوزم فقط آئینه بود
میفروزم همچو شمعی گرچه پیداو نهان
همدم این قصه پردازی فقط آئینه بود
درمیان انجمن چون غنچه می بستم زبان
ناله میگردم شنیدارش فقط آئینه بود
وه چه حالی داشتم در لحظه ی دیدارها
محرم اسراز آن سوداگری آئینه بود
اندرین ویرانی بگذشته های تو "رسا"
آنگه بشکسته به غمخواری فقط آئینه بود
#گیتی_رسائی

در دیار ما فقط دلدادگی دیوانگیست
ما ز مادر واله و شیدا به دنیا آمدیم
#گیتی_رسائی

آنچنان دل داده ام کز خویش ماندم بی خبر
بین عشاقت من بیچاره می کردم خطر
من کجا و تو کجا و آن همه دیوانگی؟
حسرتم این بود شاید بر منَت افتد نظر
#گیتی _رسائی

انــــــــــــــــگار نـــدیده ای ، نـــــــــدانم
از چـــــــــــــــشم تو هم که مــــن نهانم
بشنیـــــــــــــــدم هرآنـــچه بیـــن ما بود
با زخم زبان ز دشــــــــــــــمنانـــــــم
حالیــــــــست چه گویمت چه دانی؟
شــــــــــــــــــد تیره و تار این جهانم
دیگــــــــــر نه امید نــــــــــی توانی
فرســـــــــوده شــــــده تمام جانم
از درد چــــــــــــو مار پیچ در پیــچ
گردیده تـــــــــمام استــــــــخوانم
چون نیـــــــست "رسا" توان یاری
من چون تو اسیـــــــــر و ناتوانــم
#گیتی_رسائی
لب بســـــتن ما شـــــــد آبــرویت
مرگ من و دل شــــــــــد آرزویـت
گفتم که شـــــــدم خراب رویـــت
خوردم مـــــــــــی تلخ از سبویت
گفتــی که بســـــوز تا که هســتی
اینســت ســــــــزای می پرســــتی
دردیـــــــــــست که بـــــــود آرزویت
خود ریشه ی خویشتن شکستی
گفتـــــــــم که هنوز مستِ مستم
زان ساغر مـــــــی که بود دستم
باز آ و ببیــــــــن تو حــــــال مارا
من همچو"رسا" ز خویش رَستم
#گیتی_رسائی

با دلـــــــــــــــشدگان مکن درشتی
دردیـــست که به روی درد کِشتی
آتــــش شود و ، دلت بســـــــــوزد
کوهی بشود ســـــــــــزای مشتی
#گیتی_رسائی


تو به دنبال کسی در هوسی
تو چه دانی که چه دردیست
غم
بی همنفسی
#گیتی _رسائی

به هوای نفسی ، دل شده پابند کسی
چون به کنج قفسی
رفته زدل هر هوسی
کاش بودی تو کسی
تاکه به دادم برسی
#گیتی_رسائی

تا اشک هست و تو هستی و
شامِ غم
ما را به هیچ بزم ِ دگر
احتیاج نیست
#گیتی_رسائی

کاش چون فرهاد با غم آشنائی داشتم
می شکستم سنگِ دل
وز غم رهائی داشتم
#گیتی _رسائی

ما را شکسته ای و
ز یاران گسسته ای
گویا هوای خانه ی
بیگانه کرده ای
#گیتی_رسائی

دیدار تو همیشه مرا بود آرزو
دانم که ریخت آن می و ، بشکسته آن سبو
#گیتی_رسائی

به یادت هست کَندر خانه ی دل ؟
شبی مهمان چشمان تو بودم ؟
سرت بر سینه ی من بود آنگاه
غزلهای چنانی می سرودم
به یادت هست با چشمان گریان ؟
نگاه ِ عاشق دیوانه ام را؟
سرود سرد بر روی لبانم
فرو پاشید این افسانه ام را ؟
به یادت هست با شور و تمنا؟
برفتی از برم همچون نسیمی؟
کنون ماندم درین ماتمسرا من
به امید نشانی یا شمیمی
نمی آئی ولی باور ندارم
بجز یادت . بجز یادت . بجزیاد
#گیتی_رسائی

سرمایه ام دلـــست ، چه سرمایه کمی
سرریز گشته از غم و ، خالی ز مرهمی
گر ناله می کنم تو مگو، ساکت و خموش
باران درد دارم و ، دیـــــــدی از آن نَمی
#گیتی_رسائی


با تو ز بلا جــــــــان و دلـــم دور نبود
عاشق شدم و ، زچشم تو دور نبود
دیدی و شکـستی و تو غافل گشتی
این کار ز راه و رســـــم تو دور نبود
#گیتی _رسائی

زبانم لال دیـــــدم با رقیبی
همه گفتند بر دردش طبیبی
غلط گفتند و دیدند و شنیدند
ندانستند ، تو سر تا پا فریبی
#گیتی_رسائی

بیهوده امیدیست که شاید تو بیائی
فریاد زدن ره نبرد ، راه به جائی
من مرده ام و ،زندگیم نقش سرابست
گویا که خدا خواست کشم بار جدائی
#گیتی_رسائی

از آن ترسم بیاید بر لبانم
به پیش غیر نامت ناگهانی
بلرزم آنچنان کز لرزش من
همه دانند اسرار نهانی
#گیتی _رسائی

عجـــب مدار ، نه این آخرین حدیث غم است
ســـزای عاشق پر مــــــدعا فقط عدم است
ز ناصحان جو شنیـــــدم که راه من بخطاست
شکسته بسته بگفتم که ،اولین قدم است
#گیتی_رسائی