زده ام گل به سرم
درغم تنهائی خویش
بر ستون دل ویران شده
گل میکارم
#گیتی_رسائی
گر قرار است بیائیم و
چو مهمان برویم
اینهمه عشق ندانم
بچه کار آیدمان
#گیتی_رسائی
عشق ها را می گذارم می روم
تاکجا عشق دگر پیدا کنم
رشته های مهر چون بکسسته شد
من کجا مهری دگر پیدا کنم ؟
#گیتی_رسائی
من با خیال روی تو عمریست دلخوشم
خود را برای لحظه ی دیدار میکشم
بر من مگیر خرده .که از جنس شیشه ام
بودی ، ولی نبود ، بجز درد پیشه ام
آمد خبر که از من و ازما بریده ای
از بام ما به بام رقیبان پریده ای
ما را وفا کشیده به زندان عاشقی
اما شنیده ایم که از ما تو فارعی
اینست سزای هرکه شود آشنای دل
با یک نگاه ، خویش کند مبتلای دل
هرکس که سوخت "رسا" درسرای دل
دریای اشک باید و باشد سزای دل
#گیتی_رسائی
من سمبل عشقم و توئی سمبل ناز
محمود اگر منم ، برایم تو ایاز
یکعمر زکفر سر نبردم بر خاک
با عشق تو میکنم به صد سحده نمار
#گیتی_رسائی
بر من مگیر خرده چرا دل نمی کَنَم
سهل است مردن و
سخت است ........
بی خیال
#گیتی_رسائی
بسته ام لب زین سبب
دل می کشد بار زبان
لیک چون طفل زبان بسته
به غوغا دلخوشم
#گیتی_رسائی
دلستانی کی کند پروانه
درهرمحفلی
گرنسوزد شمع در عشقش
زسرتاپای خویش
#گیتی_رسائی
گرکه میشد با کلامی
دردها عریان شود
باز با صدها هزاران قصه
پنهان میکنیم
#گیتی_رسائی
این دردِ به سینه خفته ام پنهانیست
گویا که دل شکسته ام قربانیست
گفتند ندارد این جهان پایانی
پس بودن ما چو درد بی درمانیست
#گیتی_رسائی
گر عشق هوس بود
مرا عشق تو بس بود
گر درد و مرض بود
مرا عشق تو بس بود
دیوانه شدم بسکه درین
راه دویدم
گرقول و غزل بود
مرا عشق تو بس بود
#گیتی_رسائی
ز آسمان و زمین گشته
جسم و جان بیزار
طبیب گفت که مُردی تو
نیستی بیمار
#گیتی_رسائی
همه گویند غمها میشود طی
منِ بیچاره می پرسم ، بگو کی؟
زمن دیگر نمانده همچو هیچم
زمستانیست حالم چون مه دی
#گیتی_رسائی
داده بودم دل
ندانسته به دام افتاده بودم
شاعری بودم که
با شعر و ترانه زاده بودم
شعله ای بودم نهان در
خود که سوزاند تنم را
همچو مینای شکسته
خالی از هر باده بودم
#گیتی_رسائی
نوشتم نامه هایم را به مهتاب
رساند او به تو در عالم خواب
ازآن ترسم که گر رازم بدانی
شوی پنهان ز چسمم همچو شبتاب
#گیتی_رسائی
آنکس که مرا ز خود نداند
راز دل من ز رخ نخواند
خواهم که بوقت مردن من
یادم ز دل و زدیده راند
#گیتی_رسائی
عمریست که بی تو زندگی می گذرذ
در آتش و آب زندگی می گذرد
در حسرت روزهای بر باد شده
بی وقفه چه تلخ زندگی می گذرد
#گیتی_رسائی
در این دریای طوفانی
مرا با توست پیمانی
سرشکم هست پنهانی
مگو هرگز که میدانی
دل دیوانه ی من را
مبر با خود به مهمانی
که رسوا می شوم آنجا
ازین حال پریشانی
همان بهتر که درپایت
بگیرم نقش قربانی
بده فرمان که تا میرم
بدون هیچ تاوانی
"رسا" را کی غمی باشد
ندارد عشق پایانی
#گیتی_رسائی
کاش می شد با تو گویم
دردها چون می کند
با دل و با دیده و
با روز و با شبهای
من..
#گیتی_رسائی
دردا که نوازشم نکردی
آن لحظه که محتاج تو بودم
حالا چه ثمر اگر بیائی
من خاک دلم سبو نمودم
#گیتی_رسائی
آرزوی لحظه های باتو بودن
نیست دیگر در سرم
آنقدر در خلوتم باتو نشستم
نیستم دیگر
توام
گیتی_رسائی
هزار مرتبه رحم آورد به من
مرداب
چه دردهای لجن گونه در
گلو دارم
خیال خوش که ندیدم .سراسرش
غم بود
درون سینه ی بشکسته ام
عدو دارم
#گیتی_رسائی