دنیای زیبا

خوشا به حال آنانکه

دلشان خالیست

و مغزشان خالیتر

چه دنیای زیبائی؟

#گیتی_رسائی

خرید و فروش

خریدن چه آسانست

و فروختن چه سخت

هم می گویند

بخز ، نفروش

ولی نمیدانم چرا وقتی

کسی خودش را میفروشد

همه خریدارند؟

#گیتی_رسائی

هوائی و زمینی

آنکس که زمینیست ، خداوند زمین است

وانکس که هوائیست ، بگوید که همین است

عشاق، خداوند زمینند و زمانند

بس درد به جان برده و بی نام و نشانند

دیوانه و مستند و غزلخوان و رهایند

آلوده ی دردند و بهر درد دوایند

یک لحظه ندارند به دل راحت و آرام

هرگز ننهند بر سر راه دگری دام

چون سوسن و سنبل  به زمین جای گرفتند

گویا گلشان را ز گل و نور سرشتند

حسرت ببرد هرکه چنین نیست زمینی

بگذر تو ز خود تا غم دیوانه ببینی

گویند به ما اینگه ، چانی و چنینی

ای کاش "رسا " بود هوائی نه زمینی

#گیتی_رسائی

نگاه غمین

نگاه من به تو بود و

ز آسمان گله ام

زِ شرمِ آن نگه ازسر

برفت حوضله ام

سکوت کردی و خواندم از

آن نگاه غمین

نگشته ای تو زمن دور

با تمام فاصله ام

#گیتی_رسائی

غایت عشق

وَلله به خدای خویش سوگند

از تو نکنم به کس شکایت

سوزاند مرا غمت به ناحق

بردم ز تو شکوه بر خدایت

گفتی که بهای عشق اینست

با مرگِ تو می دهم رضایت

از رنگ رخم چرا نخواندی

برلب برسیده جان فدایت

گفتم بنهم به پای تو جان؟

گفتی که چنین کند کفایت

من سوخته ام چه عاشقانه

چون من نبود کسی برایت

بر روی "رسا" دمی نظرکن

از عشق رسیده او به غایت

#گیتی_رسائی

این حرف ندارد

دیوانه ز عشق توام

این حرف ندارد

افسون توئی افسانه ام

این حرف ندارد

گفتم که زیادم بروی

چون بشوم دور

دیدم که خطا رفته ام

این حرف ندارد

#گیتی_رسائی

گشت زمان

آسمانم تیره گشت و

عشقها پایان گرفت

یاد ایام گدشته در

خیالم جان گرفت

آن زمان با هر نگاهی

گرم میشد سینه ام

همچو یک لبخند میشد

نقش بر آئینه ام

درخزان در بوستان چون

بلبلان نغمه خوان

دل جوان و من جوان و

فارغ از گشت زمان

می سرودم شعرهای عاشقانه

در میان گل سِتان

گوئیا بود این زمان تا هست

دنیا جاودان

بی خبر بودم ز گردشهای

دور آسمان

چشم تا برهم زدم  آمد

زمین بر آسمان

چشمه های عشق خشکید و

دلم آتش گرفت

سینه ام شدچون کویر و

رنگِ خون خاکش گرفت

باز می بینم "رسا" مینالی

از گشت زمان

با کسی هرگز ندارد خویشوندی

این جهان

#گیتی_رسائی

شام هجران

تاریکتر است ز  شام هجران

بعد از تو همه شبانه روزم

گفتم بروی ز خاطرم لیک

حالا تو ببین چه حال و روزم

#گیتی_رسائی

دست از جان شسته

دل گفت

به دارت خواهم آویخت

پیش همگان

آبرویت خواهم ریخت

گفتم به دلم

............

با دیده چرا چنین تبانی کردی؟

گرگی به دو صد حیله شبانی کردی

آسوده نبود لحظه ای جان و تنم

بنشین و تو گوش ِ جان بده بر سخنم

آری تو توانی که مرا خوار کنی

هرلحظه مرا به شکلی آزار کنی

دیوانه کنی و حال من زار کنی

بر آتش  و غم مرا گرفتار کنی

بر دار مَکش که طاقتم نیست دگر

زین عمر گذشته حاصلش چیست مگر؟

رفتیم به بالا و نبودی خبری

در زیرترین زیر ندیدیم اثری

حالا تو برای ما کشی خط و نشان؟

دیدبم درین عمر همه جای جهان

ما همچو رسا دست ز جان برکندیم

دیگر نه به تو نی به جهان پابندیم

#گیتی_رسائی

بیچاره دیده

'گفتم به دیده ،توبه بکن زین همه خطا

ما را تو کرده ای به دو صد درد  مبتلا

رفتم طبیب گفت دل از دیده ات بشوی

گر پیرویش شوی ببرد از تو آبرو

آن را خدای داده نگه پیش پا کنی

هرچاله را به دیده همت دوا کنی

اکنون تو مرشدی و ، بوَذ ذیذه ات مرید

اینگونه خوار و زار کسی مرشدی ندید

گفتم شدم اسیرش ، نیاید به راه راست

گفتا خطای توست بگو عقل تو کجاست ؟

دادی دلت به باد و ، نشستی کنار آب

با اشک دیده آب زنی بر رخ کباب؟

بیچاره دیده، گشته اسیر تو و دلت

دشمن تراست دل، که نشسته به منزلت

فریاد دیده ی تو "رسا" شد ز دست دل

دستت اگر رسد به دل  . آنرا را بنه به گِل

#گیتی_رسائی

مروارید درد

بوَد بیهوده راز دل نهفتن

همه دارند دردی بهر گفتن

درون سینه صدها درد خفته

چو مروارید باید رشته سفتن

#گیتی_رسائی

لبخند و صدف

دردها را میکنم لبخند

بر روی لبم

اشک غم را می نشانم چون صدف

بر دیده ام

عاقبت این پرده می افتد

عیان گردد نهان

وای ز آن روز و

نگاه این و آن

..............

#گیتی_رسائی

پرده ی چشم

لب فرو بستم ز غوغای دلم

در پیش خلق

پرده بر چشمم ندارم بیش ازین

پنهان کنم

#گیتی_رسائی

نگاه عشق

می کشم چون سرمه بر چشمم

نگاه عشق را

تا ز چشمانم بخوانی

روزگار تیره ام

#گیتی_رسائی

گم کرده خویش

گر شوی با خویش همدم

بی نیازی از جهان

خویشتن را گم نمودم من

درون چشم تو

#گیتی_رسائی

تشنگی

تشنگی را حام می حتما

مداوا میکند

چشم و دل چون تشنه باشد

خم می یک جام نیست

#گیتی_رسائی

همدلان

درد این است  همدلان

با من نمی سازد دلم

درد را می بیند اما

باز حاشا می کند

#گیتی_رسائی

مست روزگارم

مردم از درد خماری

می ز مینا میزنند

ما زمستی و خرابی

ساکن میخانه ایم

#گیتی _رسائی

قبای درد

بر تن عورم قبای درد

خوش جا کرده است

سالها زهد مرا

عشق تو رسوا کرده است

#گیتی_رسائی

دل بیچاره ما

با برق نگاه

دل بیچاره ی ما را

بردی تو به جائی که

ندارد خبر از خویش

#گیتی_رسائی

یک بام و دو هوا

یک بام خدایا دو هوا

مصلحتت چیست؟

گفتند که در بارگهت

جور و جفا نیست

مائیم همه درد و سراسز

تن بیمار

اما به دلش ذره ای  از

رحم خدا نیست

#گیتی_رسائی

حسابگر

گفتی خراب عشق منم

من خرابتر

گفتی شدم کباب

بخدا من کبابتر

گفتم شمرده ام شب و

روز فراق را

گفتی شمرده ام ؟

چه کنم ای حسابگر

#گیتی_رسائی

وقت رفتنت

راه را بر دیدگانم

آبِ چشمانم گرفت

لیک وقت رفتنت

خون دلم شد مرهمم

#گیتی_رسائی

نشان تو

از من نتوانی بگریزی

که درین خانه ی متروک

غمریست بهر گوشه

نشانی ز تو دارم

#گیتی_رسائی

زندانی

کی دیده ای گله کنم

از بود و نبود تو؟

آخر درون سینه

تو زندانی منی

#گیتی_رسائی

هوای دلم

اندر دیار عشق ، توئی نازنین

خدای دلم

از من مپرس ،تا به کجا می رود

هوای دلم

#گیتی_رسائی

دیوانه شدم

صد بار دلم هوای دیدارت کرد

یکبار ترا دیدم و

دیوانه شدم

#گیتی_رسائی

اسم من

چه موسیقی  دلنشینی است اسمم

وقتی بر زبان تو جاری می شود

منی که در نبودت بی نامم

#گیتی_رسائی

هوس دارم که.....

هوس دارم که تا روز قیامت

غلام حلقه در گوش تو باشم

هوس دارم که تاروز قیامت

شوم گل بر سرو دوش تو باشم

هوس دارم که تا روز قیامت

بخوانم نغمه های عاشقانه

هوس دارم سیاهی مست باشم

کنم فریاد از جور زمانه

هوس دارم که تا روز قیامت

به چشمت چشم مشتاقم بدوزم

هوس دارم چو شمعی فارغ از خویش

شوم شعله شوم آتش بسوزم

هوس دارم که تا روز قیامت

شوم چون آینه تصویر گردان

هوس دارم به چشمانت نشینم

چو شبنم یا چنان چون قطره باران

"رسا"را میگدازد این هوسها

چو آتش آید از سینه نفسها

#گیتی_رسائی

خبر خوش

گفتی به همه

از من و از ما خبرت نیست

خواندیم ز چشمان تو

صدها خبر خوش

#گیتی_رسائی