اولین کسانی که سعی میکنند ما
زودتر زبان باز کنیم
اولین کسانی هستند که از حرف زدنمان
عاجز میشوند و
اولین کسانی هستند که به ما باد میدهند
حرف دلمان را هرگز و هیچ جا
نزنیم
عجیب نیست ؟؟؟
#گیتی_رسائی
اولین کسانی که سعی میکنند ما
زودتر زبان باز کنیم
اولین کسانی هستند که از حرف زدنمان
عاجز میشوند و
اولین کسانی هستند که به ما باد میدهند
حرف دلمان را هرگز و هیچ جا
نزنیم
عجیب نیست ؟؟؟
#گیتی_رسائی
و
چقدر ما با خودمان نامهربانیم
در مرگ همه و همه به سوگ
می نشینم
غیر از مرگ خودمان
#گیتی_رسائی
درشوره زار هم، چو بکاری نهال عشق
روزی ، اگر چه دور
حتی به آب شور
دلگرم می شود ، او در حریم هور
باری دهد به رنگ فریبای عاشقی
هر ذره اش گرفته زخورشید جام نور
#گیتی_رسائی
کاشکی کارت مــــــــــــدارا بود با من ،نازنین
نی چنین آتش بجان سازی مرا با خشم و کین
کـــــــی تو بامن مهربان بودی و کی کردی وفا؟
یادداری گفتــــــــــمت، برتو وفا دارم ، همین
#گیتی_رسائی
درگاه عشق ،رفتم و دیدم خدای را
باخطِ عشق نقش کشیدم خدای را
در قاب پنجره که از آن نور می رسید
صدها هزار قصه شنیدم ،خدای را
#گیتی_رسائی
مپرس از من تو حالم
خویشتن بین
منم چون آبنه
من را خودت بین
ندارم شرم من از
رنگ و رویم
که رفته پیش یاران
آبرویم
دل از تو گر بگیرم
گو چه سازم؟
توئی سازم
نباشی چون نوازم؟
ولی ای کاش دانی
حال و روزم
چو شمعی پیش رویت
می فروزم
زبس "ای کاش" گفتم
خسته گشتم
چو مرغی بال و پر
بشکسته گشتم
"رسا" را کی نوازی
تا بمیرم?
خلاصی نیست
در بندت اسیرم
#گیتی_رسائی
لب چو از لب وا کنم
دنیا فغانستان شود
گززنم یک جرعه برلب
شهر تاکستان شود
#گیتی_رسائی
منم محکوم عشق بی سرانجام
در عشق و عاشقی ناپخته و خام
نبردم لذتی از بودن خویش
بهرکس دل سپردم خورده ام نیش
برای دل بکردم استخاره
غزل آمد که دل بردن محاله
دمی غافل شدم دل از کفم رفت
نگاهش بود همچون آهنی تفت
من بیچاره ی در مانده در بند
کجا میگیرد از عاشق کشی پند؟
خوشا آنان که محمورند و مستند
بجای دل،خم می ، می پرستند
مرا دل کرده محکومم به بودن
شب و روزم شده از غم سرودن
شدم در بند و ،زان پس رفتم از یاد
شدم محکوم عشق و گشتم آباد
نباشد خوش "رسا" در زندگانی
نباشی گر چو من، هرگز ندانی
#گیتی_رسائی
من خانه نموده ام به شهری
کانجا خبری ز عاشقی نیست
تاریک و سیاه ، شام و روزش
دل هست ، ولیک دلبری نیست
#گیتی_رسائی
آنرا که نبوده حسرت یار
خاریست نشسته کنج دیوار
آخر چو حمار میکشد بار
شرمنده بود به پیش دادار
باشد به سرزمانه سربار
جز عشق چه هست درجهان کار
#گیتی_رسائی
ما دیده بسته ایم
به جور و جفای دوست
چیزی که مانده است
گناهِ وفای ماست
#گیتی_رسائی
بر تارک ما به خط زیبا
بنوشت ولی نبود پیدا
از لحظه ای آمدن به دنیا
غمها بشوند همدم ما
#گیتی_رسائی
کاشکی جای نگاه آتشینت
لحظه ای
می شنیدم از دهانت سوز
پنهان ترا
آخر آن ناگفته ها
جانم به لب آورده است
#گیتی_رسائی
یادم تو نکردی و
به یادم تو نبودی
این بود همه دارو ندارم
که ربودی
#گیتی_رسائی
#گیتی_رسائی
دیوانه وار با خیال تو
روزم به شب رسید
من در حصار عشق
به ظلمت نشسته ام
#گیتی_رسائی
توئی بهانه ی من
ای همیشه در یادم
نگفته ام به تو
مُردَست در گلو دادم
هرآه می کشم از دل
غمی بود پنهان
من آن گُلَم که شکسته
ز ریشه بنیادم
#گیتی_رسائی
چه گویم از غم دیرین ، ندانم
زتلخیها و، از شیرین ، ندانم
ازین بغضی که جانم برلب آورد
مراآتش شده آذین ، ندانم
#گیتی_رسائی
صبوری تا به کی؟
از پا فتادم
درین سوداگری
دل را نهادم
نمیدانم رهم را من
زچاهم
نه تنها دل
سرو جان را بدادم
#گیتی_رسائی
نخواندم کتابی و ، ملا شدم
گهی پیش و گه زیر و بالا شدم
بهر رنگ و رو دیده ام دردها
بُدَم قطره و ،حال دریا شدم
#گیتی_رسائی
افسوس ، چه بیهوده به تو دل بستم
با رفتن تو، ز خویشتن بگسستم
وامانده کبوتری ز پرواز شدم
مجنون شدم و به جام می پیوستم
#گیتی_رسائی