
آسمان بارید .چون می دید
من دلخسته ام
کاش چون او
با من بی دل
تو همراهی کنی
#گیتی_رسائی

آسمان بارید .چون می دید
من دلخسته ام
کاش چون او
با من بی دل
تو همراهی کنی
#گیتی_رسائی

نشان درد ما ، رنگ رخ ماست
چه میپرسی که میبینی چو پیداست
از آن ترسم که برمن خرده گیری
دلم میسوزد . آری درد آنجاست
#گیتی_رسائی
شدم سوداگر عشق دروغین
چنان جون مترسک ، با قلب چوبین
به جز حسرت نبردم ره به جائی
فقط خوابست ، آنهم خواب دوشین
#گیتی_رسائی

پرسید یکی صاحب این
مرده ی دل کیست؟
گفتم که بجز من به خدا
هیچکسی نیست
#گیتی_رسائی

آتش زَدَست آنکه امید
نجات بود
عیب از تو نیست
گردش دوران به کام نیست
#گیتی_رسائی

سر در گمم به شهر شما
در مسیر باد
من گشته ام اسیر خودم
اندرین بلاد
حالا کجاست آنکه منم
یاریم کنید
گویا به گور مانده ام و
رفته ام ز یاد
#گیتی_رسائی

پُر گشته است جان و تنم از غبارها
هرگز گلایه ای نکنم از حصارها
زندانی غمم به شب و روزوسالها
گفتم که ترک عشق کنم. بارهاو بارها
#گیتی_رسائی

دل دیوانه در بندم نموده
به زلف یار پیوندم نموده
چنان کردست او با تارجانم
به دست خویش پابندم نموده
#گیتی_رسائی

درمان نشود درد ، چو جان
عاشق درد است
خورشید علاجی نبود، سینه چو
سرد است
گهگاه به یک جام دلم
شاد نمودم
افسوس که زیر رخ گلگون
دلِ زرد است
#گیتی_رسائی

تمام آبِ جهان اشک چشم مجنون است
عجب مدار .که سرچشمه اش دل خون است
دلی اگر نشود خون .کجاست آب حیات؟
زقطره اش دل هامون چو رود کارون است
#گیتی_رسائی

هربار که سینه چاک کردم
عکس رخ تو در آن عیان بود
در گلشن و باغ بی تو رفتم
گل بود و چمن .ولی خزان بود
#گیتی_رسائی

درمانده زگفتنم . بسی سخت
گردیده جهان به کام من تلخ
آسوده کجا توان بیاسود؟
از غم شده جان من غم آلود
یک بام و دوصد هواست اینجا
ماندم به خدا.کجاست اینجا؟
بردرد . دوا نیافریدی
با روی زمین مرا ندیدی
فریاد به آسمان رساندم
دریاست سرشک دیده گانم
دریاب خدا. جهان خرابست
بیداد چرا فقط جوابست؟
خوانِ تو برای اغنیان باز
سهم فقرا ست سوخت و ساز
دادی تو نوید. کجاست امید؟
نوری تو ولی. به ما نتابید
کفراست "رسا" مکن شکایت
درد است کجا کنم روایت؟
#گیتی_رسائی

من از حُرمِ شرابِ عشق مستم
اگرچه نیست جام می به دستم
بیا مارا ببین و حالِ ما را
خرابستان عشقت کرد هستم
#گیتی_رسائی

تا چند خورم غم زمانه ؟
این شیوه ی چرخ کج مدار است
دردیست نهفته در دل و جان
این سیلی خشم روزگار است
#گیتی_رسائی

ببین از بی کسی ، بی همزبانی
شدم بازیچه ی این زندگانی
دگر سیرم به تن جانی نمانده
کنون درمانده ام زین ناتوانی
#گیتی_رسائی

گویا که مرا با غم بسیار سرشتند
از هرغم و هر درد چو طومار نوشتند
صد گریه ی مستانه و لبخند غم انگیز
بر سردرِ و بر سقف و به دیوار بکشتند
#گیتی_رسائی

گویند که زندگی شراب است
مستی بدهد که شهد ناب است
اما بخدا چنان حباب است
دریا نبود ، نقش سراب است
#گیتی_رسائی

خورَد هرکه مال یتیمی به زور
بلا باشد از مال و جانش به دور
خداوندِ بخشنده ی مهربان
به او داده این زور و توش و توان
شریک است با او خداوندگار
که چون روز باشد برش شامِ تار
نشسته خدا بر سر خوان او
نمک خورده چون بوده مهمان او
سپس گشته همدست افکار او
زده قفل محکم به اسرار او
چرایش ندانم در این کارها
که ظالم کند ظلم بس بارها
شدم خاک ره بسکه دیدم جفا
نه تنها ز ظالم . ز لطف خدا
به من عیب بنما که کافر شدم
بر لولیان جام و ساغر شدم
دلم خون شد از جورِ نامردمان
ز رنج زنان ، درد پیر و جوان
به زیر کف پای دونان اسیر
چنان مور دربند دندان شیر
کنون سینه ام کوه اتشفشان
بجز غم ندارد ز آتش نشان
"رسا " بهتر انست ببندی دهان
تو ظاهر ببینی ؛ نبینی نهان
#گیتی_رسائی

نجاتم ده ازین سردرگمی ها
که من در خویشتن گمگشته هستم
همیشه حسرتم بوده رهائی
ولی اکنون به غمها بسته هستم
#گیتی_ رسائی

هرکسی آمد
زدرد عاشقی
بسیار گفت
لیک درمان
از زبان
هیچکس نشنیده ایم
#گیتی_رسائی