
سرما زده در
کویر عشقیم
اما
دلمان هنوز گرم است
#گیتی_رسائی

ندیدم که بد کرده بد دیده است
گمانم خدا "بد" پسندیده است
دلم درد دارد ازین عدل و داد
که شیطان برین حال خندیده است
#گیتی_رسائی

چون بلا ، صد درد بر جانم نشست
همچو تیری شد ، پرو بالم شکست
خویشتن داری خیال خام شد
کو امیدی؟ کی توان زین دام جست؟
#گیتی_رسائی

تا چند بنالم و ؛ به گوشت نرسد
یک جام کنار من ؛ به نوشت نرسد
خواهم که تقاص گیرم از هر نگهت
دستم به دو چشم می فروشت نرسد
# گیتی_رسائی

شهر دل من پر از غم است ای گردون
یک دل ز برای من کم است ای گردون
باید که هزار دل به من میدادی
دریاست نیاز و این نم است ای گردون
#گیتی_رسائی

به رنگ و روی مهرویان مشو خام
بترس از آنکه بی مایه دهد کام
خدا با آنهمه لطف فراوان
نبخشیدست بی مایه به ما جان
به هرچه داده صد منت نهاده
بشو شاکر به هر نعمت که داده
چو کردی شکر نی پایان کار است
که مرگی سخت تردرانتظار است
کریمان چون دهند کی باز گیرند؟
ربخشش تا خدا پرواز گیرند
به یمن نعمت و بی حد و پایان
نمیدانم چه سان باید دهم جان
دریعا جبر بود این زندگانی
کنم شکرش نباشد جاودانی
مشو غره اگر دیدی محبت
فرستد بهر تو صد خوان نعمت
بدان قصد و غرض باشد در اینکار
خصوصا گر کند در بخشش اصرار
به زیر کاسه حتما کاسکی هست
به زیر دست و بالش دستکی هست
"رسا" دیدست ، بیهوده سخن نیست
نشان گل درین دشت و دمن نیست
#گیتی_رسائی

پرسیده ام حال ترا
گفتی کجا دیدی مرا؟
گفتم ترا در آینه
از من کجا بودی جدا؟
#گیتی_رسائی

گفتند که نیستی شود هست
در گردش روزگار
اما
گشتیم
ما هست بُدیم و
نیست گشتیم
#گیتی_رسائی

با هر نگاه جان مرا
او به لب رساند
اما چه دیر
زعاشقانه ی من با خبر شده
#گیتی_رسائی

وای از هرکه چو من
ناله ز بیداد نمود
دل به دست دگری داده و
فریاد نمود
#گیتی_رسائی

تاکی ز تمنا بنشینم به کنارت؟
من چشم به تو دارم و
تو چشم به اغیار
#گیتی_رسائی

از باد صبا پرس که
پیغام چه دادم
گفتم که مرا سوخته
تا صبح قیامت
#گیتی_رسائی

گویا نظرت بود که ما را بگدازی
تا حسرت دیدار بسوزد جگرم را
زینروی نظر دوختی و باز گرفتی
آتش زده ای با نگهت بال و پرم را
#گیتی_رسائی

مادرم رفت و بسی درد
برایم بگذاشت
ارث و میراث من سوخته دل
رسوائیست
#گیتی_رسائی

مصلحت نیست بگویم به تو اسرارم را
تا نخوانی و ندانی ، تو افکارم را
ترسم آنست که سوزت جگرت برحالم
بگشائی ز ترحم گره ی کارم را
#گیتی_رسائی

به هر نگاه که کرد و
به هر گذار که رفت
همیشه سایه من
در قفا نگهبان بود
#گیتی_رسائی

آنچنان غرق مرا کرد به
جادوی نگاه
که نلرزد دلم از هیچ
غمِ جانگاهی
#گیتی_رسائی

شده کارم ، دهم دل، پس بگیرم
نترسم گرد دین سودا بمیرم
چقدر خوبست عشق و زندگانی
بری لذت ز دوران جوانی
بهر بستان گلی دیدی بچینی
فقط امروز، فردا را نبینی
نگیر پند از پیر زمانه
دلت را خوش کنی بر آب و دانه
خوشم ، کی دیده فردای جهان را؟
بجز یزدان چه کس داند نهان را؟
اگر عمری نکردم آنچنانی
همان بهتر کنم بس کامرانی
وگر عمرم کشاند تا به پیری
شوم در دست غمها چون اسیری
به یاد آنچه کردم شاد باشم
زدیدار اجل دلشاد باشم
طلب دیگر ندارم من ز دنیا
بُدَم مجری . نکردم من تماشا
اجل را همچو جان گیرم در آغوش
زعطر مرگ گردم مست و مدهوش
"رسا" گفتی هرآنچه حسرتت بود
چنانی زندگی کی باورت بود ؟
#گیتی_رسائی

دلت خوش، گرچه ما را میفریبی
به درد بی دوای ما طبیبی
شدی آتش بسوزانی دلم را
به باد غم دهی خاکسترم را
دهی امید و عقلم را ربائی
بری در باغ سبز و کهربائی
به ذهن تشنه کوثر را نشانی
زبان بازی کنی تا میتوانی
گرفتی اختیار دل ز دستم
چنان کردی که من از خود گسستم
چو دستاویز گشتم، شاد گشتی
به قصد ضربه ی آخر نشستی
ولی ای بی خدا ، ما را خدا بود
برای دردمندان او دوا بود
به یک دانه اسیر دام گشتی
درین دادو ستد ناکام گشتی
ندانستی "رسا" دارد خدا را
رها هرگز نکرد او مبتلا را
#گیتی_رسائی

درما شکست هرچه که نامش غرور بود
بین با چه حال بر سر کویت نشسته ایم
#گیتی_رسائی

تاکی نماز خوانم و تاکی دعا کنم؟
تا از خیال روی تو خود را رها کنم؟
مجنون نکرد ناله چومن در هوای عشق
دیگر نمانده راه که دردم دوا کنم
#گیتی_رسائی

آنسان تو به ما مهر نمودی که
خزان کرد
برهر گل نو خاسته در گلشن هستی
#گیتی_رسائی

مباش فکر من و هرجفا که خواهی کن
به چشم عاشق دیوانه
مهر و جور یکیست
#گیتی_رسائی