بارها گفتی و گفتی ،
زندگانی بی بهاست
دل اگر داری
نگهدارش خداست
گفتم آخر کو دوا؟
بر درد بیدرمان ما؟
دلبری کردی و گفتی
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
#گیتی_رسائی
بارها گفتی و گفتی ،
زندگانی بی بهاست
دل اگر داری
نگهدارش خداست
گفتم آخر کو دوا؟
بر درد بیدرمان ما؟
دلبری کردی و گفتی
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
#گیتی_رسائی
موی را کردم پریشان
تا پریشانت کنم
غافل از اینکه تو
از موی پریشان خسته ای
#گیتی_رسائی
سایه ات را دیدم و از خود شدم
بی خویشتن
بر دو چشم تشنه ام
باران رحمت باز شد
#گیتی_رسائی
خار شو در چشم من اما
مگو از دوریت
گر نباشی تو
تماشای جهان بیهوده است
#گیتی _رسائی
با یک اشاره خانه ی من را خراب کرد
دریای عشق را به نسیمی سراب کرد
گفتا که میروم به سفر منتظر بمان
من را سپرد دست امیدو بخواب کرد
#گیتی_رسائی
شرم دارم ز بودنم به جهان
به جهانی که نیست عدل در آن
خاطیان خوشدلند و سر زنده
عیبهاشان ز دیده ها پنهان
دیده ام دیده است بس فتنه
که نیاید شرح آن به زبان
نیست اینجا خبر ز رحم و کرم
مرده گویا کرامت انسان
هرکسی فکر لذت است و مقام
کو امیدی به این زمین و زمان؟
پی پروردگار می گردم
گشته پنهان ز چشم پیر و جوان
او سپرده جهان به بنده ی خویش
درد ها را کجا بود درمان؟
به اسارت "رسا" گرفتاریم
زنده بودن چه سخت و مرگ آسان
#گیتی_رسائی
گمانم دل، نداری دین و ایمان
رها گشتم ز دستت نیست آسان
شدم اندر رهت سر در گریبان
نکردی رحم بر جانم ، چو گرگان
#گیتی_رسائی
در آن نگه چه بود؟ که سوزاند ریشه ام
زآن لحظه نیست غیر خیال تو پیشه ام
باور نمیکنی که جهانم سیاه شد
از سنگ بود دلت، من ز شیشه ام
#گیتی_رسائی
به دل گفتم که باید ساخت باتو
چرا با من سر یاری نداری؟
چرا اینگونه میکوبی تنم را
گلی، برتن هزاران خار داری
#گیتی_رسائی
بر تو نگاه کردم و داغم به سینه بود
این داغ با غم مردن قرینه بود
هرگز ز خاطرم نرود تا جهان بپاست
برجان من چو آتش سوزان به هیمه بود
#گیتی_رسائی
چه ها گفتم که دردم را بدانی
چه نادان بوده ام من در جوانی
نبودم آگه از گشت زمانه
تو رفتی و غمت شد جاودانی
#گیتی_رسائی
یادم نمیکنی و به یادت جوانیم
دادم زکف . چه حاصل از این
زندگانیم
#گیتی_رسائی
شکایت مَبَر سوی رندان مست
که اینان رهایند از هر چه هست
به یک جام دنیا رها کرده اند
تو گوئی ز هستی بشستند دست
#گیتی رسائی
از من مگیر چشم
که مرا نیست طاقتی
آتش به جان شوم
چو نگاهم نمیکنی
#گیتی رسائی
در کنار لولیان دیوانه بودن
خوشتر است
جام می اندر کف عاقل
صلاحی بیش نیست
#گیتی رسائی
به هیچکس مگو چه عاشقانه دوستت دارم
مردم بخیلند
و من دلی دارم نازکتر از شیشه
می شکنم
#گیتی_رسائی
در پی هر نقش می گردم به دنبال رُخت
گفته ائی پنهان شدی از چشم هر نامحرمی
در پی یک عمر عاشق گشتن این باور نبود
با که باید گفت این ناگفته های گفتنی؟
#گیتی رسائی
مرنجانم دل نازکتر از گُل
مرا درگیر رویای تو کرده
به او نا گفته هائی گفتم از تو
مرا پابند دنیای تو کرده
#گیتی_رسائی
نگفتی تا به کی انکار باید
که تا باشد نفس انگار باید
گذشت عمرم درین حسرت که باید
براین دیوانگی اقرار باید
#گیتی_رسائی
هر روز جهان در نظرم خوارتر آید
حال همگان زارتر از زارتر آید
طی شد سفرم خوشدلم از این گذر عمر
چون روز به روزش ،بتَـــرَی از بتَـــــرَ آید
گیتی_رسائی
ناله ی سوزنده ی مجنون به گوشم آشناست
سوز را از ناله ی غمبار من آموخته
#گیتی_رسائی
از من مپرس مزه ی داغ فراق را
کو آن طبیب که بیند و دردم دوا کند؟
گفتند بی دواست
هرآنکس که مبتلاست
#گیتی_رسائی
یک روز رُخَت سرخ و
دگر روز چو مهتاب
یک روز دلت با من و
یک روز ِ دگر با
دگرانی
#گیتی_رسائی
سوزد یکی به قهر و بنازد یکی به آن
#گیتی_رسائی