رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی

دوای درد

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ


دوای درد ، گفــــــــتن نیـــــــست ، دانـــــم


شنیــــــدن همچو دیدن نـیـــست ، دانم


دلـــی دارم چو دریا پر ز طـــــــوفان


ازین طوفان رهیدن نیست دانم


گیتی رسائی

نظرات  (۳)

هیچ کجا هیچ زمان
فریاد زنده گی بی جواب نمانده است
به صداهای دور گوش میدهم
از دور به صدای من گوش می دهند
من زنده ام
فریاد من بی جواب نیست
قلب خوب تو جواب فریاد من است

احمد شاملو

برچسب‌ها: احمد شاملو
پاسخ:
چه سعادتیست داشتن یک نفر با قلب خوب . ممنونم عزیزم 
رویش عشق
سر آغاز کتاب من و توست
گوش کن
این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد
 
سوگل مشایخی
پاسخ:
مثل همیشه انتخاب عالی

در نبودت مرگ نزدیک است، هر آن بیشتر

هرچه مانع می شدی، دیوارِ زندان بیشتر

 

از طنابِ دارِ دور گردنم دریافتم

هر قَدَر الله نزدیک است،شیطان بیشتر

 

شهرتِ تصویر تو نقاش را گمنام کرد

از خدا هم دوستت دارم به قرآن بیشتر

 

دوریِ یوسف فقط چشمِ پدر را کور کرد

پیرِ مصری داغ دید از پیر کنعان بیشتر

 

ببشتر از من ردیفِ شعر می آمد به تو

هر قدَر می رفت شعرم رو به پایان بیشتر


تورادوست دارم
این دوست داشتن را نمی دانی
ونمی خواهی بدانی که این دوست داشتن چگونه است
محبوب من
باید مردها رابشناسی
مردان موجوداتی هستند عرفانی
آویزان گیسوان زنی راز آلود
مردان اهل هیچ قبیله ای نیستند
قبیله شان زنانی دارد با چشمانی کشیده وسیاه
تنها وقتی می جنگند
که زنی چشم انتظارشان باشد
برای زنی می میرند
برای زنی شهادتین می گویند
برای زنی به زندان می روند
برای آزادی انقلاب می کنند
نام آزادی را زنی می گذارند که برهنه می رقصد کنارشان
برای زنی دفن می شوند
وبرای زنی تمام می شوند
مردان چنین موجوداتی هستند
که نمی شناسی

مجدی معروف
مترجم : بابک شاکر
پاسخ:
مردان اهل هیچ قبیله ای نیستند .

گفتی که میروی به خدا میسپاری ام
من باورم شده تو مرا دوست داری ام
ته مانده های آب غرورم فنا شده ست
باور نمیکنم که تو باور نداری ام
لبخند میزنی تو و از من گذشته ای
من در خزان رفتنت اما به زاری ام
این زخم ها که کوه نمک را چریده اند!
دیگر نمک نزن تو به این زخم کاری ام
بستی بهار بودن خود را که تا ابد
در بین دشت های نبودت بکاری ام
از چشم های خیس من اما نرفته ای
"بازآ گلم به این همه چشم انتظاری ام"
برگشته ام دوباره که درکم کنی ولی
یادم نبود هیچ که باور نداری ام...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی