یک بام خدایا دو هوا
مصلحتت چیست؟
گفتند که در بارگهت
جور و جفا نیست
مائیم همه درد و سراسز
تن بیمار
اما به دلش ذره ای از
رحم خدا نیست
#گیتی_رسائی
یک بام خدایا دو هوا
مصلحتت چیست؟
گفتند که در بارگهت
جور و جفا نیست
مائیم همه درد و سراسز
تن بیمار
اما به دلش ذره ای از
رحم خدا نیست
#گیتی_رسائی
گفتی خراب عشق منم
من خرابتر
گفتی شدم کباب
بخدا من کبابتر
گفتم شمرده ام شب و
روز فراق را
گفتی شمرده ام ؟
چه کنم ای حسابگر
#گیتی_رسائی
راه را بر دیدگانم
آبِ چشمانم گرفت
لیک وقت رفتنت
خون دلم شد مرهمم
#گیتی_رسائی
از من نتوانی بگریزی
که درین خانه ی متروک
غمریست بهر گوشه
نشانی ز تو دارم
#گیتی_رسائی
کی دیده ای گله کنم
از بود و نبود تو؟
آخر درون سینه
تو زندانی منی
#گیتی_رسائی
اندر دیار عشق ، توئی نازنین
خدای دلم
از من مپرس ،تا به کجا می رود
هوای دلم
#گیتی_رسائی
چه موسیقی دلنشینی است اسمم
وقتی بر زبان تو جاری می شود
منی که در نبودت بی نامم
#گیتی_رسائی
گفتی به همه
از من و از ما خبرت نیست
خواندیم ز چشمان تو
صدها خبر خوش
#گیتی_رسائی
از تو نشنیدیم
ز چشمان تو دیدیم
آن آتش سوزنده که
ما را به فنا داد
#گیتی_رسائی
گر قرار است بیائیم و
چو مهمان برویم
اینهمه عشق ندانم
بچه کار آیدمان
#گیتی_رسائی
عشق ها را می گذارم می روم
تاکجا عشق دگر پیدا کنم
رشته های مهر چون بکسسته شد
من کجا مهری دگر پیدا کنم ؟
#گیتی_رسائی
من با خیال روی تو عمریست دلخوشم
خود را برای لحظه ی دیدار میکشم
بر من مگیر خرده .که از جنس شیشه ام
بودی ، ولی نبود ، بجز درد پیشه ام
آمد خبر که از من و ازما بریده ای
از بام ما به بام رقیبان پریده ای
ما را وفا کشیده به زندان عاشقی
اما شنیده ایم که از ما تو فارعی
اینست سزای هرکه شود آشنای دل
با یک نگاه ، خویش کند مبتلای دل
هرکس که سوخت "رسا" درسرای دل
دریای اشک باید و باشد سزای دل
#گیتی_رسائی
من سمبل عشقم و توئی سمبل ناز
محمود اگر منم ، برایم تو ایاز
یکعمر زکفر سر نبردم بر خاک
با عشق تو میکنم به صد سحده نمار
#گیتی_رسائی
بر من مگیر خرده چرا دل نمی کَنَم
سهل است مردن و
سخت است ........
بی خیال
#گیتی_رسائی
بسته ام لب زین سبب
دل می کشد بار زبان
لیک چون طفل زبان بسته
به غوغا دلخوشم
#گیتی_رسائی
دلستانی کی کند پروانه
درهرمحفلی
گرنسوزد شمع در عشقش
زسرتاپای خویش
#گیتی_رسائی
گرکه میشد با کلامی
دردها عریان شود
باز با صدها هزاران قصه
پنهان میکنیم
#گیتی_رسائی
این دردِ به سینه خفته ام پنهانیست
گویا که دل شکسته ام قربانیست
گفتند ندارد این جهان پایانی
پس بودن ما چو درد بی درمانیست
#گیتی_رسائی
گر عشق هوس بود
مرا عشق تو بس بود
گر درد و مرض بود
مرا عشق تو بس بود
دیوانه شدم بسکه درین
راه دویدم
گرقول و غزل بود
مرا عشق تو بس بود
#گیتی_رسائی
ز آسمان و زمین گشته
جسم و جان بیزار
طبیب گفت که مُردی تو
نیستی بیمار
#گیتی_رسائی
همه گویند غمها میشود طی
منِ بیچاره می پرسم ، بگو کی؟
زمن دیگر نمانده همچو هیچم
زمستانیست حالم چون مه دی
#گیتی_رسائی
داده بودم دل
ندانسته به دام افتاده بودم
شاعری بودم که
با شعر و ترانه زاده بودم
شعله ای بودم نهان در
خود که سوزاند تنم را
همچو مینای شکسته
خالی از هر باده بودم
#گیتی_رسائی
نوشتم نامه هایم را به مهتاب
رساند او به تو در عالم خواب
ازآن ترسم که گر رازم بدانی
شوی پنهان ز چسمم همچو شبتاب
#گیتی_رسائی