هرکجا باشم نباشی تو . خرابست حال من
هرکه می بیند نمی پرسد دگر احوال من
بی صدا فریاد خاموشم . میان انجمن
رنگ رخسارم خبر ها داده از احوال من
#گیتی _رسائی
هرکجا باشم نباشی تو . خرابست حال من
هرکه می بیند نمی پرسد دگر احوال من
بی صدا فریاد خاموشم . میان انجمن
رنگ رخسارم خبر ها داده از احوال من
#گیتی _رسائی
میگویند
الفیا سی و دو حرف است
ولی من فقط دو حرف آن را
یه یاد دارم
ت _ و
#گیتی_رسائی
لب از لب تا گشودم هرچه گویم
فقط نام تو آمد بر زبانم
تو میخواهی فراموشت کنم من؟
بود بیرون چنین کار از توانم
# گیتی_رسائی
هزاران آرزو در دل نهفتم
شدم غمخوار خود ، با خویش گفتم
بشد عمر و صبوری گشت ذاتم
عجب آشی برای خویش پختم؟
#گیتی_رسائی
ز عاشق گشتنم کردی پشیمان
شدم بازیچه ی دستت چه آسان
بیا لب تر بکن تا جان سپارم
اگر چه بسته ای با غیر پیمان
#گیتی_رسائی
صدها شرار ِ غم به تنم نیش میزند
چون زخمه ای که بر تن درویش میزند
عمریست سینه ام شده جولانگهی ز درد
گشتم چو برزگر
که بر دل خاشاک خیش میزند
#گیتی_رسائی
چه ها دیدم ، شنیدم، در گذشتم
به خود گفتم ندیدیم، در گذشتم
ولی تا چند باید دیده بستن؟
گران باری خریدم در گذشتم
#گیتی_رسائی
مگو با کس . چه آوردی به روزم
چنان اسفند بر آتش فروزم
گناهم بود دلبستن . وگرنه
زمین بر آسمانت را بدوزم
#گیتی _رسائی
مرا دل ناگرانم کرده ای تو
چنان آتش به جانم کرده ای تو
شب و روزم شده درد آشنائی
چه بی تاب و توانم کرده ای تو
#گیتی_رسائی
مصلحت گفت که دوری
زتو دوری باید
عشق می گفت که صبر است
صبوری باید
صبر در دل نَبُوَد
طاقت دوری نتوان
ناصحی گفت ازین راه
عبوری باید
#گیتی_رسائی
سحر از عشق به مهتاب پناهنده شدم
چشم من بود پر از اشک و به لب خنده شدم
حالتم حال ِ دلِ دلقکِ پیری شده بود
خنده شد زیب لبانم ز غم آکنده شدم
#گیتی_رسائی
به زمانی که دلم بود هوا خواه تومست
شیشه و جام بیفتاد ز دستم بشکست
مست چشم تو شدم مست ز دنیا رفتم
مانده یک عمر غم هجر تو بر روی دو دست
#گیتی_رسائی
خوش ، کسی گفت .
که حال دل عشاق خرابست خراب
وه چه خوش گفت،
که امید درین ورطه سرابست سراب
گر که عاشق نشوی عمر بر آبست بر آب
جوهر عشق بمانند گلابست گلاب
بخدا لذت آن همچو شرابست شراب
دل من رفته درین راه و کبابست کباب
گر بخواهم که دهم شرح کتابست کتاب
بس شنیدم همه گفتند ثوابست ثواب
همه زیبائی دنیا به شبابست شباب
حرکت چرخ زمان پر ز شتابست شتاب
غفلت ار پیش بگیریم عذابست عذاب
گرچه دریاست ولیکن چو مهابست مهاب(جای ترسناک)
دل مکن شاد که این مرغ غرابست غراب(کلاغ)
برد آنکس که درین دهر عقابست عقاب
چه کسی گفت جهان روی حسابست حساب؟
صورتکها همه در زیر نقابست نقاب
بی سبب نیست غم روزِ همه حفظ حجابست حجاب
ای خوش آنکس که کنون رفته به خوابست به خواب
بر سرت ریز "رسا" هرچه ترابست تراب
ناله ها موسیقی چنگ و ربابست رباب
#گیتی _رسائی
سلامم را جوابی داد و بگذشت
دلم را باهمین یک جمله بشکست
نگاهی پشت سر هرگز نینداخت
چو بختم، از من بیچاره برگشت
#گیتی_ رسائی
بریدن از تو و از دل خطا بود
ندانستم که جانم مبتلا بود
غرورم عاشقی از خاطرم برد
جوانی بود و ، کارم ادعا بود
#گیتی_رسائی
کاش میشد من خیالت را ز سر بیرون کنم
بی خیالی پیش گیرم . خنده بر مجنون کنم
لیک میبینم که با شیراندرون شد مهر تو
پس همان بهتر که در هجرت.کفن گلگون کنم
#گیتی_رسائی
نقش سیمای تو و
آن حال عاشق گونه ات
همچنان آئینه ای
در پیش چشمان منست
#گیتی_رسائی
سوختن تا کی؟ شدم خاکستر و رفتم به باد
کاش هرگز مادری چون من درین دنیا نزاد
هرکه شد نالان به دل یک وصله ی غم میزنم
بی خیالی را فلک افسوس یاد من نداد
#گیتی_رسائی
ما را اسیر کردی و
رفتی به کار خویش
ما را ببین که
برسیر پیمان نشسته ایم
آمد خبر که آگهی
از حال و روز ما
اما نگفته اند که
از جان گذشته ایم
#گیتی_رسائی
مانده ام کی از خیالاتِ تو می گردم رها
آمده جانم به لب اما هنوزم مبتلا
در میان دردها .درد تو از دنیا سر است
این چه حالی هست یارب؟ من نمیدانم چرا
#گیتی_رسائی
گرفتند این جماعت حالمان را
ز چنگ ما همه اموالمان را
شدند شاهی نشسته روی کرسی
به حسرت داشتند یک لنگه ارسی
چنان خوردند مال مردمان را
کنون چسبیده اند صاحب زمان را
به نام دین جهنم گشته ارزان
نمانده بر زمین نقشی ز انسان
نشانی نیست از رحم خدایان
به زیر پا نهاده نقش قران
ز یزدان هم ندارند شرم انگار
ز بیت المال میکردند پروار
دروغ و فتنه راه رستگاریست
خرافات و کلک راه رهائیست
سیه کاری نماد کارهاشان
شده دشمن اساس فتنه هاشان
شده شهوت پرستی در نهایت
فریب مردمان آنهم به غایت
نشسته بر سریر قاضی دین
شده دزدی بر آنها رسم و آئین
"رسا" بس کن کلامت نیست تازه
دو صد سال است این ؟؟؟؟؟سواره
#گیتی_رسائی
تو آسان دل بریدن گشته کارت
در آخر نیست یک دل در کنارت
مکن با خود چنین ، ترسم بسوزی
شوی در بند با دستِ شکارت
#گیتی_رسائی
مهر بگسستی و
در خانه ی بیگانه تو مسکن کردی
خانه ی عشق تو ویران و
به ویرانه تو مسکن کردی
#گیتی_رسائی
از حال زار ما بشنیدست خان ما
با آنکه بی خبر بود از داغ سینه ها
خوش گفته اند
آنکه سوار است غافل است
از حال پا برهنه میان کویرها
وقتی که دیدگان همه در تب است و تاب
گویند آگهیم و ندانند سوز ها
دستی به دور به آتش نها ده اند
این روبهان نشسته به کنج گذارها
خوش بر خیال خام نهادند بار خویش
روزی رسد که پرده بیفتد ز کارها
هرچند میشود که فریبند مردمان
اما خداست آنکه رسد بر قرارها
#گیتی_رسائی
آن جای مُهر
برای رضای خدا ست یا که فریب؟
پیشانیت به داغ نشان کرده ای ز ریب
این کاش داغ بر دلت از رنج کودکان
یا از نگاه مادر رنجور بی نشان
اما خیال باطلت اینست . مردمان
دستت بخوانده اند . نداری خبرازآن
ای کاش جای پینه به پیشانیت دغل
بردل تو داشتی سر سودائی از عمل
دانی تو پینه به دستان کجائیند؟
اهل مروتند و جدا از تباهیند
ای آنکه هست ذهن تو تاریکتر ز شب
امروز را مبین که بود موسم طرب
تا کی سر خدا بغلط مینهی کلاه؟
روزی رسد که پی ببری بوده اشتباه
ای بی خبر جای تو شد دوزخ خدا
فریاد میشود همه این سوز و ناله ها
بر آینه نگر. که ببینی چه داغهاست
آن داغ بر جبین تو از داغ سینه هاست
چوب خدا خورد به همان جای مهر تو
خون عزیز تو بشود قوت بهر تو
چرخ زمان بگردد و شاید وفا کند
آری"رسا" شود که خدا خود دوا کند
#گیتی_رسائی
آنجا رسیده ام که غضب کرده ای خدا
گفتی وفا کنم، تو جفا کرده ای خدا
گفتی که نعمتست ببین این چه نعمیست؟
ما را اسیر درد و بلا کرده ای خدا
باری چه سخت نهادی به دوشمان
دیگر بس است هرچه به ما کرده ای خدا
دیگر نفس نمانده ز فریاد خسته ایم
ما را به بد نوا، تو صدا کرده ای خدا
گفتی گناهکار رسد بر سزای خویش
اینگونه بود عدل؟ چه ها کرده ای خدا
ای کاش زیر و رو بکنی آنچه ساختی
گر زیر و رو شود تو دوا کرده ای خدا
آری بگو"رسا" تو کجائی و گوش حق؟
ما را به حال خود تو رها کرده ای خدا
#گیتی_رسائی
به ما دادی هزاران وعده اما
تمامش بود اما . بی مسما
فکندی جمله ما از چاله در چاه
ندارد راه حلی این معما؟
به ساز ِ سوختن باید بسازیم
سزاوار است در آتش گدازیم؟
چرا پایان نباشد درد ها را؟
خدا گویا ز خاطر برده ما را
ز بیداد زمانه بس غمینم
نگه بر هر که کردم شرمگینم
ندارم دست تا دستی بگیرم
که خود مانند یارانم اسیرم
خدایا کافرم کردست بیداد
چنان کردند میترسم ز فریاد
گمانم گرم کردی پشتشان را
وگرنه باز گردان مشتشان را
تقاص ظلم ِ از ظالم تو بستان
فقط این کار باشد بر تو آسان
"رسا"را نیست یارای تحمل
خودت دانی چه سان باید تقابل
#گیتی_رسائی
یارب بکن ز لطف گهی سوی ما نگاه
کشتی شکسته ایم . کجائی ؟ بگو کجا؟
صد درد داده ای و نکردی یکی دوا
گفتی جفا نکن که ترا میدهم جزا
خط و نشان بسی تو برایم گشیده ای
کردی چرا برمن و ما این چنین روا؟
دادی تو جان به ما و گرفتی به اختیار
مار ا کشانده ای ز کجا تا به ناکجا
گفتی صلاح هرچه که باشد همان دهم
ما خود سپرده ایم به دست قضا بلا
صدها هزار قصه ز لطف تو گفته اند
از بخت بد وفا شده بر جان ما جفا
بر طاعتیم آنچه تو فرمان بداده ای
لب بسته ایم تا که نیاید ز لب صدا
یارب بس است اینهمه درد و عذاب و قهر
دانم که آگهی تو زحال و هوای ما
یک لحظه چرخ را تو بگردان به سود ما
خسته شدست بسکه"رسا" دیده مبتلا
#گیتی_رسائی