شیشه و سنگ

شیشه گفتا به سنگ در راهی

که ترا دیده ام گه گاهی

از که آموختی شکستن را؟

جای مهر و وفا گسستن را؟

چه کس آموخت بر تو این فن را؟

سخت بودن مثال آهن را؟

من و تو از تبار هم هستیم

زآتشیم و کنار هم هستیم

هردومان داغهای بس دیدیم

در دل خاک و آب خوابیدیم

خوابهامان ز جنس آزادی

دیده مان در هوای آبادی

بس بلا دیده ایم رنگا رنگ

تاکه گشتیم حالیا چون سنگ

عهد ما بود مهر با یاران

جنگ با ظالمان و جباران

جبر دوران کشیده میداند

درد از رنگِ چهره میخواند

مانده ام از چه گشته ای این سان؟

گشته ای همنشین دیو و دَدان

ما دو از جنس یکدگر بودیم

بس دو صد سال در گذر بودیم

تو شدی سنگ و من شدم شیشه

چه کسی ساخت از تو یک تیشه؟

دل مثال منست در بودن

تو شدی مظهر نیاسودن

شرمم آید که با تو بودم چند

زهر بودی و من خیالم قند

کاش میشد "رسا" چنین دل بود

نی چو شیشه نه سنگ از گِل بود

#گیتی_رسائی

به دامت افتادم

کی بریدی که من نفهمیدم ؟

خوابِ این روز را نمیدیدم

با نگاهی به دامت افتادم

همچو ماری به خویش پیچیدم

#گیتی_رسائی

شدم آتش

هوائی گشته ام از بسکه دیدم

بد از این و از آن و ، بد شنیدم

توان دیگر نمانده در وجودم

شدم آتش به یکسر، نیست دودم

#گیتی_رسائی

خوش باوری

وعده ی دیدار چه خوش وعده ایست

لحظه ی دیدار چه خوش لحظه ایست

خنده به خوش باوری من مزن

عشق همین باور و خوش باوریست

#گیتی_رسائی

مشو غره

گمانم جنتی برپا نباشد

و یا دوزخ خیالی خام باشد

درون سینه جای دل چه داری؟

ببین سنگ است . یا احساس عالی

اگر سنگ است شرم از خویشتن کن

چنین خاری ز سینه ریشه کن کن

نگه کن پشت سر، کس مانده باقی؟

به گور هیچکس دیدی چراغی؟

بد و خوب تو بعد از مرگ باشد

نخواهد بُرد گر یک دل خراشد؟

نسوزان دل برای حاصل خویش

اگر داری به دنیاخوی درویش

مشو غره به رفتار عزیزان

نباشد گفته شان بر کرده میزان

بسی دیدیم چون کفتار و گرگند

به عادت خون هر مردار خوردن

چرا باید که خام هرکسی شد؟

دلی آزرد، دل آزار کسی شد؟

"رسا" بیهوده میگوئی گواهند

خوشا آنان که دور از اشتباهند

#گیتی_رسائی

آسمان پاک

آسمان پاک، اگر پاک نگاهت باشد

چون شوی پاک خدا پشت و پناهت باشد

دیگران هرچه که هستند تو بر خویش نگر

گر شدی بیخبر از خویش گناهت باشد

#گیتی_رسائی

چرا تسلیمی

دیوانه ای گر ، تا سر بینی ، بینی

جامیست جهان نما، چرا تسلیمی؟

تا مرز ثریاست .  به ثریا بنگر

برتارک آسمان . مه و پروینی

#گیتی_رسائی

بد مکن

گویا پسِ روزِ تو نیاید یک شب

زینروست دلت خوش است به آلاتِ طرب

سیلندرکلاه چون نهادی به سرت

غافل منشین همان در آرد پدرت

بسیار کسان اسیر این پیر شدند

مستعمر این شیرو ، زمین گیر شدند

با دست کشد پیش و زند پای بر او

او را بکند به وقت لازم جارو

دیدیم و تو دیده ای ، چرا خام شدی؟

با دانه چرا اسیر این دام شدی؟

بر آینه بنگر که هیولا گشتی

در چشم عزیزان همه رسوا گشتی

نامت بشود ملوث و آلوده

در گور نباشد تن تو آسوده

هرچند که دنیای دگر نیست .بدان

یادت بکنند همچو ضحاک ِ زمان

از پشت تو هرکه مانده ننگش باشد

میراث تو گرچه آب و رنگش باشد

آن روز بگو"رسا" غلط بود رهم

آری بود این چنین سزای گنهم

#گیتی_رسائی

نقش دیوار

در پنجه ی حرص چون گرفتار شدی

هوشدار و بسوز ، زانکه بیمار شدی

بر خویش مناز  ؛زندگی جز دَم نیست

آن روز رسد که نقش دیوار شدی

#گیتی_رسائی

نگاه سوزنده

چرا باید نگه سوزنده باشد؟

که دیده عشق آموزنده باشد؟

نبرده لذتی  کس اندرین راه

اگر سر تا به پا بخشنده باشد

#گیتی_رسائی

گرگ اجل

ای آنکه نشسته ای به اوج عزت

از خاک رسیده ای به مال و مکنت

آخر همه طعمه ی اجل میگردند

آن روز تو شرمنده شوی از ملت

#گیتی_رسائی

پیری عدو بود

برایم لذت عشق آرزو بود

جوانی رفت و پیری هم عدو بود

ندانستم چه ها کردم درین دهر

گمانم هرچه من دیدم ازو بود

#گیتی_رسائی

از چه میپرسی

من که نشناسم سر از پا

وقت دیدن روی تو

از چه می پرسی چرا

آواره ام در کوی تو؟

#گیتی_رسائی

حکمت خدا

به دست و پای من از راه رحمت

زدی بندی . خدایا باچه حکمت؟

زبانم لال و چشمم هست بینا

گمانم نیست حکمت،هست نکبت

#گیتی_رسائی

غمخانه

دلم غمخانه و . غم صاحب دل

به روز و شام من زد مُهر باطل

بهر دَم غم فرو ریزد دمادم

شدم غافل دمی.این بود حاصل

#گیتی_رسائی

ز دنیا شاکیم

رها گشتم ز خود. از تو ولی نه

ز خود دارم گله .از تو ولی نه

اگر از غم شدم چون نای چوپان

ز دنیا شاکیم. از تو ولی نه

#گیتی_رسائی

چو ققنوسم

اگر خواهی به یاد تو نباشم

اجل را میهمان خانه ام کن

وگرنه تاکه دل درسینه ام هست

چو ققنوسم، مراافسانه ام کن

#گیتی_رسائی

مجنون آفریدم

به هر جائی برای دیدن تو

به خاک و خون دلم را می کشیدم

ندانستی تو. من خاموش و جوشان

چو مرغی پر شکسته می پریدم

دلم میسوزد اکنون ای دریغا

برای دل غم و حسرت خریدم

بیا بنگر تو حال و روز من را

به چشمانی که غیر ازتو ندیدم

چه حاصل بردی از نامهربانی؟

هزاران حرف سرد از تو شنیدم

ببین حال"رسا" را دل بسوزان

که من زین  عشق مجنون آفریدم

#گیتی رسائی

خداوندا میازارش

رفتی از یاد

ستم و ظلم

ما را ستم و ظلم به این روز نشانده

درد و غم ایام درین ورطه کشانده

ای بی خبران حال من زار بدانید

بر دیده ی ما خون دل اینگونه فشانده

#گیتی_رسائی

درخت کهنسال

درختی که نامش بود زندگی

کهنسال  و پیر و جهان دیده است

امید است گلهای سرزنده اش

ولی پر ز خار و خس و تیغه است

#گیتی_رسائی

هنر نیست

جانم به تنگ آمده

میخورم خون چونکه دل

بامن سرجنگ آمده

منکه یک رنگم ، ولی او

با دو صد رنگ آمده

هرزمان درگیر جنگی میکند

این سینه را

جانم از دستش خدا داند

دگر تنگ آمده

#گیتی_رسائی

شوری بختم

ای کاش که یک لحظه

هوایم به سرش بود

آن چشم سیاه

از من و اشکم خبرش بود

دیوانگی ما همه جا

شهره ی شهر است

از شوری بختم ، به رقیبان

نظرش بود

#گیتی_رسائی

دارمکافات(دنیا)

دیگر نکنم شکوه که در دل هوسی نیست

این سوخته پر را بنگر، بال و پری نیست

از بسکه شرر بر سرمن آمد و آمد

این دارِ مکافات ، بجز یک قفسی نیست

#گیتی_رسائی

برسنگ زدم دل

از بسکه ترا دیدم و بر سنگ زدم دل

شد آتش و بگرفت تمام بدنم را

دیدم که ندیدی و گذر کردی و رفتی

این بود همان داغ که فرسود تنم را

#گیتی_رسائی

تو شادابی

توئی آرام و ، من سر در گریبان

تو شادابی و ، من از نسل پیران

تو آزادی و ، من همچون اسیران

تو باران، من کویر خشک سوزان

#گیتی_رسائی

مُهر تابو

سر چو بر گردانده ایم

دزدان به ما نارو زدند

روی هر خر مهره ای

نقش دوصد لولو زدند

حال، ما ماندیم و

یک دنیا پر از بیگانگی

چونکه بشکستیم .برما

مُهر بد تابو زدند

#گیتی_رسائی

امیدِ خام

بیهوده امید ِ خام داریم

از مرده امید ِ کام داریم

دیگر نبود امید بهبود

از مست . امیدِ جام داریم

#گیتی_رسائی