هرکجا مسکن گزیدم ، یا بهرکس رو نمودم
جز غم و حرمان ندیدم
جز دَم نالان ندیدم
کو نشان از آدمیت؟
آدم و انسان ندیدم
#گیتی_رسائی
هرکجا مسکن گزیدم ، یا بهرکس رو نمودم
جز غم و حرمان ندیدم
جز دَم نالان ندیدم
کو نشان از آدمیت؟
آدم و انسان ندیدم
#گیتی_رسائی
حالم نداند؛ آنکه ندارد غم فراغ
من با خیال و؛ خیال و؛ خیال تو
عمریست رفته ام . به دیار خیالها
شاید بیابمت
اما گمم، گمم
به خم کوچه باغها
#گیتی_رسائی
بنشسته ام به خاک و ؛ دلم در مسیر باد
گشتم اسیر و بنده و ، گشتم اسیر یاد
رفتم ردست و ، نیست مرا یار و همدمی
دنیا زهر غمش به دل این حقیر داد
#گیتی_رسائی
زبس ناله کردم ، خودم خسته ام
دلم را به روز جزا بسته ام
که شاید تو باشی کنی داوری
بگیری تو حقم ، ازاو نگدری
مرا دیدو ،رویش زمن برگرفت
و نامردمی کردن از سر گرفت
نه انگار بودش، نه انگار من
فقط بار افزود بر بار من
خدایا ، فقط من به تو دلخوشم
خوشی کردو میدید من ناخوشم
ندارد حنایش به پیش تو رنگ
خدایا بزن مغز او را به سنگ
که جزتو"رسا" را نباشد پناه
تو دانی که او کر با من چها
#گیتی_رسائی
نوازش ندیدم از او ذره ای
به پیشش بُدَم همچنان بره ای
مروت در آن گرگ هرگز نبود
کجا گرگ داند غم بره ای؟
#گیتی_رسائی
به من مگو تو برو، حال من تو میدانی
توآتشی که درونم به پاست میخوانی
دلم اسیر تو بود و ، نگه به سوی دگر
کنون چه حال و چه روزم ؟ مگرنمیدانی؟
#گیتی_رسائی
با یک نگاه ، زندگی من حرام شد
بردل نهاد حسرت و، عیشم تمام شد
روزم به یاد و، نیمه شبم با خیال تو
زآنروز کاسه ی چشمم دوجام شد
خون دلست میهمان شبانگاه و روزمن
با توسن خیال، دانه ی عشق تو دام شد
#گیتی_رسائی
نگه کردی و ، بگذشتی تو از من
چنان بادی، زدی آتش به خرمن
نبودی آگه از حالم در آن روز
بجای اشک،خون ریزم به دامن
#گیتی_رسائی
دل به دست آر ، من کسی هستم
گرچه در چشم تو، خسی هستم
بشکستی مرا نفهمیدم
گنهم چیست؟
اینکه دل بستم؟
#گیتی_رسائی
گفتی شراب رنگ ز رخسار ما گرفت
این سرخی از نگاه تو بر دیدگان ماست
#گیتی_رسائی
از کسیکه فریاد می زند نترس
بترس از کسیکه سکوت کرده
و فکر می کند
#گیتی_رسائی
سکوت من تنها
و قویترین اسلحه ی من است
در مقابل تمام فشارهای
نابرابر
#گیتی_رسائی
رفتی تو ، خیالت که من از خویش برفتم
گفتی که، زدم بر دل تو نیش و برفتم
دیگر نکنم ناله ز بد عهدی دوران
از پیش تو من با جگر ریش برفتم
#گیتی_رسائی
دریای درد بوده ام ای ساحل نجات
دنیاست تلخ و توئی شاخه ی نبات
اگه چو نیستی چه دهم شرح حال خویش؟
ما را امید نیست به شیرینی لبات
#گیتی_رسائی
تا دلی هست و تو هستی و جهان
اشک چشمم نشـــــود هیــچ عیان
دردهایـم هـــــــمه درپرده نهــــــان
عشــــق تو هست هـــمه تاب و توان
#گیتی_رسائی
آیا در مقابل تمام بی عدالتیها
میتوان باز هم سکوت کرد ؟
هرگز
بی عدالتی را سکوت
پر و بال میدهد
#گیتی_رسائی
بر دست قضا نهاده بودم سرِ خویش
جای تو غمت نشانده بودم بَرِ خویش
خوش بود .توبودی و من و بار غمت
پرکرده بُدَم ز عشق تو ساغر خویش
#گیتی_رسائی
دیوانگی ببین
من در شراب عشق
چنان غوطه ورشدم
آنسان که عاقلان
همه در حیرتند
هنوز
#گیتی_رسائی
نگاه می کنی
اما
سخن نمی گوئی
چو نیست
شکوه
طبیب از کجا؟
دوا بکند؟
#گیتی_رسائی
مپرس حال دلم را
زبد ، بَتَر باشد
مگو دعا بکنم
چونکه بی اثر باشد
هزار بار مرا برده اند
نزد طبیب
طبیب من چو توئی
سعی بی ثمر باشد
#گیتی_رسائی
صبورانه ز عشق تو گذشتم
نکردم شکوه ای از سرگذشتم
نباشد شاهدی جز روی زردم
مسوزان دل ، که بود این سرنوشتم
#گیتی_رسائی