رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی

حکایت عشق

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ق.ظ

دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم


مدیــــــــون تــــــــوام اگـــــر رهایــــــــت   بکــــــــــنم


وز جور و جـــــــفای تو شــــــــــکایت بکــــــــنم


تاهســـــــت جهان ،من چنین خواهم کرد


پیش همگان زتو حکایت بکنم


گیتی رسائی







نظرات  (۱)

خواب می دیدم که در باران پرستیدم تو را
چشم من روشن، درآن رویا، تو را دیدم تو را

بغض کردم، ناله کردم، عشق کردم، عاشقی
روی سنگ قلب تاریکم تراشیدم تو را

عهد کردم تا تو را دیدم هم آغوشت شوم
لیک دراوج خجالت من نبوسیدم تو را

عاشقانه گفته ام وین بارهم بشنو ز من
عشق من با این همه هرگز نفهمیدم تو را

یک نفر من را صدا زد که ز تو غافل کند
در صدای گنگ او ازعشق پرسیدم تو را

عاشقانه، عامدانه دوستت دارم نفس
درمسیرسرخ چشمم پای کوبیدم تو را

این غزل باشد برای لحظه های غربتم
درهمان وقتی که خوابم برد و نشنیدم تو را

 

"محمدمهدی اسماعیلی" (عرفان)

پاسخ:
ممنونم

من، برکه‌ای آرام بودم

تو، کودکی بازیگوش.

یک سنگ پراندی، رفتی

یک عمر

آشفته شد خواب‌اَم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی