دردهای نا گفتنی ( که سوختم از رهائی سعید طوسی ازچنگ عدالت)
شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۴۸ ب.ظ
خورَد هرکه مال یتیمی به زور
بلا باشد از مال و جانش به دور
خداوندِ بخشنده ی مهربان
به او داده این زور و توش و توان
شریک است با او خداوندگار
که چون روز باشد برش شامِ تار
نشسته خدا بر سر خوان او
نمک خورده چون بوده مهمان او
سپس گشته همدست افکار او
زده قفل محکم به اسرار او
چرایش ندانم در این کارها
که ظالم کند ظلم بس بارها
شدم خاک ره بسکه دیدم جفا
نه تنها ز ظالم . ز لطف خدا
به من عیب بنما که کافر شدم
بر لولیان جام و ساغر شدم
دلم خون شد از جورِ نامردمان
ز رنج زنان ، درد پیر و جوان
به زیر کف پای دونان اسیر
چنان مور دربند دندان شیر
کنون سینه ام کوه اتشفشان
بجز غم ندارد ز آتش نشان
"رسا " بهتر انست ببندی دهان
تو ظاهر ببینی ؛ نبینی نهان
#گیتی_رسائی
- ۹۷/۰۳/۱۹